واقعا آقای قالیباف باید چه کند که دست کم یک بار پایش به دادگاه باز شود. حداقل به عنوان مطلع. دست کم به عنوان ارائه پاره ای از توضیحات. این که نمی شود. اتهاماتی که در این چند ساله به ایشان وارد شد هر کدامشان برای خلع یک رئیس جمهور و فروپاشی یک نظام و از بین رفتن یک دستگاه سلطنتی کافی بود اما ایشان انگاری مصونیت آهنین که چه عرض کنم بلکه مصونیتی الهی دارد. اصلا همه آن چه در این سال ها مطرح شده صرفا اتهام بوده و توطئه رقبای سیاسی ایشان اما بالاخره یکی باید به ما توضیح بدهد آن ها درست می گویند یا آقای قالیباف که مدعی است بیست سی میلیون تومان بیشتر در کارت اعتباری اش موجود نیست. قطعا ما هم این مقدار حالی مان می شود که چرا هربار که به اتفاقات بزرگ سیاسی نزدیک می شویم این اتهامات بیشتر و بیشتر می شود. این را هم می فهمیم که پشت همه این افشاگری های مالی و اخلاقی و غیره، حتما و قطعا دست هایی در کار است که خیلی هم تمیز نیستند اما به هر حال این ادعاها خیلی هم بی سند و مدرک مطرح نمی شوند. به نیات پشت پرده کاری نداریم. اصلا همه این اسناد و مدارک توسط سیا و موساد منتشر شده اند اما در اصل ماجرا که تفاوتی حاصل نمی شود. می شود؟ این که چند سال بعد از ماجرای سیسمونی گیت آقای قالیباف بگوید آیا خانواده آدم برود مسافرت گناه است، می شود پاسخگویی؟
به خدا ما هم زورمان می آید یکی مثل رائفی پور یقه آقای قالیباف را می گیرد و با آن لحن زننده و لمپنی حیثیت رئیس مجلس را زیر سئوال می برد اما خود کرده را تدبیر نیست. وقتی برای خودت شان و مرتبه ای قائل می شوی و علیرغم همه دعاوی ات مبنی بر مردمی بودن و انقلابی بودن حاضر نیستی حتی یک بار به پرسش ها و ابهاماتی که درباره تو مطرح شده اند پاسخ بگویی کار به همین جاهایی می کشد که نباید بکشد.
قالیباف درست می گوید نه مسافرت رفتن خانواده یک مسئول به ترکیه جرم است و نه تصمیم فرزند یک مسئول و اقدام او برای مهاجرت از کشور. چیزی که جرم است و شاید در هیچ کجای قانون هم نیامده باشد عدم صداقت با مردمی است که ادعای نماینده بودن آن ها را داری. نمی شود دم از انقلابی بودن بزنی و آقای هاشمی و خانواده اش را به اشرافیت متهم کنی و آن وقت خانواده ات برای خرید سیسمونی نوه نازنینت به یک کشور دیگر سفر کنند. خاطرات آقای هاشمی موجود است. صادقانه همه چیز را نوشته. حتی ماجرای تفریح خانوادگی شان را در عصر عاشورا. چیزی که شاید به مذاق خیلی ها خوش نیاید. اما هرچه هست زهد دروغین و ریایی در آن نیست و آن چه آقای هاشمی را در چشم خیلی ها محترم جلوه داد همین پرهیز از زهد ریایی بود. منظور این که حتی در زندگی اشرافی آقای هاشمی! چیزی به نام خرید سیسمونی برای نوه کاکل زری از خارج کشور دیده نمی شود. نمی شود که شما دم از مافیای قدرت و ثروت چهاردرصدی بزنی و خودت را در صف محرومان و مستضعفان تعریف کنی اما سبک زندگی ات مردم را به یاد خاندان سلطنت بیندازد که فلان لباسشان را از فرانسه می آوردند و بهمان کفششان را از ایتالیا. نمی شود برادر من. نمی شود جناب سردارِکاپیتان. هر چیزی حدی و اندازه ای دارد حتی نهان روشی. مردم هم این را خوب می فهمند و خیلی چیزها را به روی مبارکتان نمی آورند اما شما ظاهرا چیزی به نام حدِ یَقِف ندارید. بام تا شام علیه استکبار سخن می گویید و از جانبازی هاییتان برای این آب و خاک داستان ها تعریف می کنید اما پسرتان هم حاضر نیست در این سرزمین زندگی کند. در همین سرزمینی که پدرش آن را ساخته. و ماشاءالله چه انگیزه ای هم دارد آقازاده برای رفتن از این آب و خاک. یعنی به هیچ قیمتی ول کن ماجرا نیست و این جور که پیداست تا دولت کانادا را به غلط کردن نیندازد دست از سرشان برنخواهد داشت. آقای قالیباف! به خاطر خودتان هم که شده بی خیال شوید. هنوز هم هستند کسانی که شما را به عنوان یک مدیر کاری قبول دارند و معتقدند اگرچه به درد مجلس و دولت و این حرف ها نمی خورید اما از پس پروژه های عمرانی خوب برمی آیید. درست یا غلط بعضی ها چنین تصوری از شما دارند. به همین حداقل اکتفا کنید و مابقی آبرویتان را به حراج نگذارید. تا همین جایش هم بس است. اگر به قصد خدمت به خلق بوده که به اندازه کافی انجام داده اید. اگر برای هوس بوده که نه یک بار بلکه بارها و بارها طعم قدرت و ریاست را چشیده اید. اگر برای خدا بوده که فکر نکنم به حکم لا یکلف الله نفسا الا وسعها، بیش از این ها راضی به زحمت شما باشند. علاوه بر همه این ها، این جور که باد می آید و شاخه می جنبد رقبا یا دشمنانتان خیلی چیزها در چنته دارند و به این زودی ها هم بی خیال شما نمی شوند.