آیا غرب درباره گسترش نیافتن ناتو به شرق وعدهای به مسکو داده بود؟
نتیجه، لحظهای نمادین بود که نقطه بدون بازگشت در پایان جنگ سرد را رقم زد: فرو ریختن دیوار برلین. در ماههای بعد، ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی و آلمان غربی وارد مذاکرات سرنوشتسازی در مورد خروج نیروهای شوروی و وحدت آلمان شدند. اگرچه این مذاکرات سرانجام منجر به وحدت آلمان در ۳ اکتبر ۱۹۹۰ شد، اما زمینهساز یک اختلاف تلخ بعدی بین روسیه و غرب گردید. سوال اصلی این است که در مورد آینده ناتو چه توافقاتی صورت گرفته بود؟ آیا ایالات متحده رسما به اتحاد جماهیر شوروی قول داده بود که این پیمان به عنوان بخشی از توافق، به سمت شرق گسترش پیدا نخواهد کرد؟
حتی بعد از گذشت بیش از دو دهه، این اختلاف همچنان باقی مانده است. دیپلماتهای روس به طور مرتب ادعا میکنند که واشنگتن چنین وعدهای را در قبال خروج نیروهای شوروی از آلمان شرقی داده است – و سپس با پیوستن ۱۲ کشور اروپای شرقی در سه مرحله بعدی گسترش، آن وعده را زیر پا گذاشت. الکساندر لوکین، اندیشمند سیاست خارجی روسیه، در اوایل امسال در این مجله نوشت و روسای جمهور آمریکا را به «فراموش کردن وعدههایی که رهبران غرب به میخائیل گورباچوف پس از اتحاد آلمان داده بودند – به ویژه اینکه آنها ناتو را به سمت شرق گسترش نخواهند داد» متهم کرد. در واقع، اقدامات تهاجمی ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در گرجستان در سال ۲۰۰۸ و اوکراین در ۲۰۱۴ تا حدی ناشی از نارضایتی مداوم او از چیزی است که او آن را پیمان شکنی غرب در مورد گسترش ناتو میداند. اما سیاستمداران و تحلیلگران آمریکایی اصرار دارند که چنین وعدهای هرگز وجود نداشته است. به عنوان مثال، پژوهشگر برجسته مارک کرامر، در سال 2009 در مقالهای در واشنگتن کوارترلی ، نه تنها به خوانندگان اطمینان داد که ادعاهای روسیه صرفاً یک «افسانه» است، بلکه گفت که «این موضوع هرگز در مذاکرات مربوط به وحدت آلمان مطرح نشده است.»
اکنون که تعداد فزایندهای از اسناد قبلا محرمانه از سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ در دسترس عموم قرار گرفته است، مورخان میتوانند نور جدیدی بر این جنجال بتابانند. شواهد نشان میدهند که برخلاف روال عادی در واشنگتن، موضوع آینده ناتو نه تنها در آلمان شرقی بلکه در اروپای شرقی نیز به زودی پس از باز شدن دیوار برلین، در اوایل فوریه ۱۹۹۰ مطرح شده است. مقامات آمریکایی که با رهبران آلمان غربی همکاری نزدیک داشتند، در طول مذاکرات آن ماه به مسکو ابراز داشتند که ناتو احتمالاً حتی به شرق آلمان شرقی که به زودی با بخش غربی متحد میشود، گسترش نخواهد یافت.
اسناد همچنین نشان می دهند که ایالات متحده با کمک آلمان غربی، به سرعت گورباچف را تحت فشار قرار دادند تا اجازه اتحاد مجدد آلمان با بخش شرقیاش را صادر کند، بدون اینکه هیچ قول کتبی در مورد برنامه های آینده ناتو ارائه کنند. به عبارت ساده، هرگز، آنطور که روسیه ادعا میکند، توافق رسمی وجود نداشت – اما مقامات ایالات متحده و آلمان غربی به طور خلاصه چنین معاملهای را مطرح کردند و در ازای آن، “چراغ سبز” را برای آغاز روند اتحاد مجدد آلمان دریافت کردند. اختلاف بر سر این توالی رویدادها از آن زمان روابط بین واشنگتن و مسکو را تیره کرده است.
گرفتن چراغ سبز
رهبران غرب به سرعت دریافتند که فرو ریختن دیوار برلین مسائل ظاهراً حل شده امنیت اروپا را بار دیگر به میدان آورده است. تا ابتدای سال ۱۹۹۰، موضوع نقش آینده ناتو در گفتگوهای محرمانه بین جرج هربرت واکر بوش، رئیس جمهور ایالات متحده؛ جیمز بیکر، وزیر امور خارجه ایالات متحده؛ هلموت کوهل، صدراعظم آلمان غربی؛ هانس-دیتریش گنشر، وزیر خارجه آلمان غربی؛ و داگلاس هورد، وزیر خارجه بریتانیا به طور مکرر مطرح می شد.
اسناد وزارت خارجه آلمان غربی نشان می دهد که مثلا گنشر در ششم فوریه به هورد گفته بود که گورباچف می خواهد نه تنها از گسترش آینده ناتو به آلمان شرقی بلکه به اروپای شرقی نیز جلوگیری کند. گنشر پیشنهاد کرد که این اتحادیه بیانیه ای علنی صادر کند مبنی بر اینکه “ناتو قصد ندارد قلمرو خود را به شرق گسترش دهد.” او افزود: “چنین بیانیه ای نه تنها باید به [آلمان شرقی] اشاره کند، بلکه باید کلی باشد. برای مثال، اتحاد جماهیر شوروی به امنیت خاطر نیاز دارد که مجارستان، در صورت تغییر حکومت، به بخشی از اتحاد غرب تبدیل نخواهد شد.” گنشر خواستار بحث فوری ناتو در این مورد شد و هورد موافقت کرد.
سه روز بعد، در مسکو، بیکر مستقیماً در مورد ناتو با گورباچف صحبت کرد. بیکر در طول ملاقاتشان، از روی دست نوشته های خودش اظهاراتی را برداشت و ستاره هایی را در کنار کلمات کلیدی آن اضافه کرد: “نتیجه نهایی: آلمان متحد در ناتویی جدید و متحول شده جای خواهد گرفت، بدون آنکه حوزه نفوذ آن به سمت شرق گسترش یابد» به نظر می رسد یادداشت های بیکر تنها جایی است که چنین اطمینانی در نهم فوریه به صورت کتبی درآمده است و سوال جالبی را مطرح می کند. اگر «نتیجه نهایی» بیکر این بود که صلاحیت بند دفاع جمعی ناتو به سمت شرق حرکت نکند، آیا به این معنی بود که پس از اتحاد مجدد وارد قلمرو آلمان شرقی سابق نمی شود؟
در پاسخ به این سوال، به لطف نسل های بعدی، خوشبختانه گنشر و کوهل خود در آستانه سفر به مسکو بودند. بیکر نامه محرمانه ای برای کوهل از طریق سفیر آلمان غربی در مسکو به جای گذاشت که در بایگانی آلمان نگهداری شده است. بیکر در آن نامه توضیح داد که او بیانیه مهم را به صورت سوالی برای گورباچف مطرح کرده است: «آیا ترجیح می دهید آلمان متحدی را خارج از ناتو، مستقل و بدون نیروهای آمریکایی ببینید؟» او احتمالاً گزینه آلمان بدون قید و بند را به گونه ای مطرح کرد که گورباچف آن را ناخوشایند بداند، «یا ترجیح می دهید آلمان متحد به ناتو وابسته باشد، با تضمین اینکه حوزه نفوذ ناتو یک اینچ از موقعیت فعلی خود به سمت شرق تغییر نخواهد کرد؟»
با توجه به نحوه بیان بیکر از گزینه دوم که جذاب تر بود، حوزه نفوذ ناتو حتی به آلمان شرقی هم گسترش نمی یافت، زیرا “موقعیت فعلی” ناتو در فوریه ۱۹۹۰ دقیقاً همان جایی باقی مانده بود که در طول جنگ سرد قرار داشت: با لبه شرقی روی خطی که هنوز دو آلمان را تقسیم می کرد. به عبارت دیگر، آلمان متحد عملاً نیمی درون و نیمی بیرون از پیمان قرار می گرفت. بر اساس گفته های بیکر، گورباچف پاسخ داد: “قطعا هرگونه گسترش حوزه ناتو غیرقابل قبول خواهد بود.” از نظر بیکر، واکنش گورباچف نشان می داد که “ناتو در منطقه فعلی خود ممکن است قابل قبول باشد.”
با این حال، کارکنان شورای امنیت ملی پس از دریافت گزارش خود از آنچه در مسکو رخ داده بود، در واشنگتن احساس کردند که چنین راه حلی از نظر عملی غیرقابل اجرا خواهد بود. چگونه حوزه نفوذ ناتو می توانست فقط برای نیمی از یک کشور اعمال شود؟ چنین نتیجه ای نه مطلوب بود و نه آنها تصور می کردند شدنی باشد. در نتیجه، شورای امنیت ملی نامه ای به کوهل تحت نام بوش تهیه کرد. این نامه درست قبل از عزیمت کوهل برای سفر خود به مسکو به دست او رسید.
این نامه به جای اینکه تلویحاً بگوید ناتو به سمت شرق حرکت نخواهد کرد، همانطور که بیکر گفته بود، پیشنهاد “وضعیت نظامی ویژه برای آنچه اکنون قلمرو [آلمان شرقی] است” را ارائه کرد.
اگرچه نامه به طور دقیق مشخص نمی کرد که وضعیت ویژه به چه معناست، اما مفهوم آن واضح بود: تمام آلمان در پیمان حضور خواهد داشت، اما برای اینکه پذیرش این تحول برای مسکو آسان تر شود، برخی از مقررات حفظ آبرو برای منطقه شرقی آن اعمال می شد (همانطور که بعداً مشخص شد، محدودیت هایی در فعالیت نیروهای خاص ناتو).
بدین ترتیب کوهل در حالی که خود را برای دیدار با گورباچف در دهم فوریه ۱۹۹۰ آماده می کرد، در موقعیت پیچیده ای قرار گرفت. او دو نامه دریافت کرده بود، یکی در ابتدای پروازش از آلمان غربی به اتحاد جماهیر شوروی از بوش و دیگری از بیکر، و این دو نامه حاوی متن های متفاوتی در مورد یک موضوع مشابه بودند. نامه بوش حاکی از آن بود که مرز ناتو شروع به حرکت به سمت شرق می کند، نامه بیکر حاکی از آن بود که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
بر اساس سوابق دفتر کل صدراعظم، کوهل با توجه به اینکه خط نرمتر بیکر به احتمال زیاد نتایجی را که میخواست به همراه میآورد (اجازه مسکو برای آغاز اتحاد مجدد آلمان)، تصمیم گرفت با بیکر همراهی کند. بنابراین کوهل به گورباچف اطمینان داد که «طبیعتاً ناتو نمیتواند قلمرو خود را به قلمرو فعلی [آلمان شرقی] گسترش دهد». در مذاکرات موازی، گنشر همین پیام را به همتای شوروی خود، ادوارد شواردنادزه، ابلاغ کرد و گفت: «برای ما، این امر ثابت است: ناتو خود را به شرق گسترش نخواهد داد.»
همانطور که در دیدار بیکر با گورباچف، هیچ توافق کتبی حاصل نشد. گورباچف پس از شنیدن این اطمینانهای مکرر، به آلمان غربی آنچه را که کوهل بعداً «چراغ سبز» نامید، برای شروع ایجاد اتحاد اقتصادی و پولی بین آلمان شرقی و غربی – اولین گام برای اتحاد مجدد – داد. کوهل بلافاصله برای تثبیت این دستاورد، یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد. او همانطور که در خاطرات خود به یاد می آورد، آنقدر از این موضوع خوشحال بود که آن شب نتوانست بخوابد و به جای آن پیاده روی طولانی و سردی در میدان سرخ انجام داد.
باج دادن برای خروج نیروهای شوروی
اما عبارات به کار رفته توسط کوهل به سرعت در میان تصمیم گیرندگان کلیدی غرب به موضوعی انحرافی تبدیل شد. پس از بازگشت بیکر به واشنگتن در اواسط فوریه ۱۹۹۰، او با دیدگاه شورای امنیت ملی موافقت کرد و موضع آنها را اتخاذ نمود. از آن زمان به بعد، اعضای تیم سیاست خارجی بوش نظم سختی در پیام رسانی اعمال کردند و دیگر هیچ اظهارنظری در مورد ثابت ماندن ناتو در خط مرزی ۱۹۸۹ نکردند.
کما اینکه اسناد و مدارک آمریکا و آلمان غربی از اجلاس دو رهبر در کمپ دیوید در روزهای ۲۴ و ۲۵ فوریه نشان می دهد، کوهل نیز ادبیات خود را با ادبیات بوش هماهنگ کرد. بوش احساس خود را در مورد سازش با مسکو برای کوهل روشن کرد. او گفت: «به درک!» «ما پیروز شدیم، نه آنها. ما نمی توانیم اجازه دهیم اتحاد جماهیر شوروی بازی باخته را ببرد.» کوهل استدلال کرد که او و بوش باید راهی برای آرام کردن گورباچف پیدا کنند و پیش بینی کرد: «در نهایت به یک موضوع مالی ختم خواهد شد.» بوش با اشاره گفت که آلمان غربی «جیبهای گشادی» دارد. بنابراین، استراتژی روشنی شکل گرفت: همانطور که رابرت گیتس، معاون وقت مشاور امنیت ملی ایالات متحده، بعدها توضیح داد، هدف «باج دادن برای خروج نیروهای شوروی» بود. و آلمان غربی هزینه این رشوه را پرداخت می کرد.
در آوریل، بوش این طرز فکر را در یک تلگرام محرمانه برای فرانسوا میتران، رئیس جمهور فرانسه، تشریح کرد. مقامات آمریکایی نگران بودند که کرملین ممکن است با هم پیمان شدن با بریتانیا یا فرانسه، که هر دو هنوز در برلین حضور داشتند، آنها را فریب دهد. هر دوی این کشورها با توجه به برخوردهای گذشته خود با آلمان ِ متجاوز، احتمالاً دلیل موجهی برای نگرانی از اتحاد مجدد داشتند. بنابراین، بوش اولویتهای اصلی خود را برای میتران برجسته کرد: عضویت کامل آلمان متحد در ناتو، ماندن نیروهای متحد در آلمان متحد حتی پس از خروج نیروهای شوروی، و ادامه استقرار سلاحهای هستهای و متعارف ناتو در منطقه. او به میتران هشدار داد که هیچ سازمان دیگری نمی تواند «جایگزین ناتو به عنوان ضامن امنیت و ثبات غرب شود.» او ادامه داد: “در واقع، تصور اینکه چگونه یک ترتیب امنیت جمعی اروپایی شامل اروپای شرقی و حتی اتحاد جماهیر شوروی، توانایی بازدارندگی تهدیدات علیه اروپای غربی را داشته باشد، دشوار است.»
بوش برای میتران روشن کرد کرد که سازمان امنیتی غالب در اروپای پس از جنگ سرد باید ناتو باقی بماند – نه هیچ نوع اتحادیه سراسر اروپایی. همانطور که اتفاق افتاد، ماه بعد، گورباچف دقیقاً چنین ترتیبی را در سراسر اروپا پیشنهاد کرد، ترتیبی که در آن آلمان متحد به هر دو ناتو و پیمان ورشو بپیوندد و به این ترتیب یک نهاد امنیتی عظیم ایجاد کند. گورباچف حتی ایده پیوستن اتحاد جماهیر شوروی به ناتو را مطرح کرد. طبق سوابق شوروی، گورباچف در ماه می به بیکر گفت: «شما می گویید که ناتو علیه ما نیست، بلکه صرفاً یک ساختار امنیتی است که با واقعیت های جدید سازگار می شود. بنابراین، ما پیشنهاد می کنیم به ناتو بپیوندیم.» بیکر از بررسی چنین مفهومی امتناع کرد و با رد آن پاسخ داد: «امنیت سراسر اروپا یک رویاست.»
در طول سال ۱۹۹۰، دیپلماتهای آمریکا و آلمان غربی با موفقیت با چنین پیشنهاداتی مقابله کردند، تا حدودی با استناد به حق آلمان برای تعیین شرکای ائتلافی خود. همانطور که آنها این کار را انجام دادند، مشخص شد که بوش و کوهل به درستی حدس زده بودند: گورباچف در نهایت در مقابل ترجیحات غرب تسلیم میشد، به شرطی که جبران شود. به طور صریح، او به پول نقد نیاز داشت. در ماه مه ۱۹۹۰، جک متلاک، سفیر آمریکا در مسکو، گزارش داد که گورباچف به تدریج “کمتر شبیه یک فرد کنترل کننده و بیشتر [شبیه] یک رهبر درگیر در نبرد” به نظر می رسد. او در تلگرافی از مسکو نوشت: “نشانه های بحران فراوان است: افزایش شدید نرخ جرم، تظاهرات ضد رژیم، جنبش های جدایی طلبی رو به رشد، عملکرد اقتصادی رو به وخامت… و انتقال قدرت کند و نامطمئن از حزب به دولت و از مرکز به پیرامون.”
مقابله با این مشکلات داخلی بدون رسیدنِ کمک های خارجی و اعتبارات برای مسکو دشوار بود، به این معنی که ممکن بود مایل به موافقت باشد. سوال این بود که آیا آلمان غربی می توانست چنین کمکی را به گونه ای ارائه کند که به گورباچف اجازه دهد وانمود کند که او برای پذیرش آلمان متحد در ناتو بدون محدودیت های معنادار در خصوص گسترش آن به شرق، رشوه نگرفته است؟
کوهل این کار دشوار را در دو مرحله انجام داد: ابتدا در یک نشست دوجانبه با گورباچف در جولای ۱۹۹۰، و سپس در مجموعه ای از تماس های تلفنی احساسی پیگیری در سپتامبر ۱۹۹۰. گورباچف در ازای اقدامات حفظ آبرو، مانند مهلت چهار ساله برای خروج نیروهای شوروی و برخی محدودیت ها برای نیروهای ناتو و سلاح های هسته ای در قلمرو سابق آلمان شرقی، سرانجام موافقت خود را با آلمان متحد در ناتو اعلام کرد. او همچنین ۱۲ میلیارد مارک آلمان برای ساخت مسکن برای نیروهای در حال خروج شوروی و سه میلیارد دیگر اعتبار بدون بهره دریافت کرد. اما او هیچ تضمین رسمی علیه گسترش ناتو دریافت نکرد.
در آگوست ۱۹۹۰، حمله صدام حسین به کویت بلافاصله اروپا را از لیست اولویت های سیاست خارجی کاخ سفید بیرون کشید. سپس، پس از اینکه بوش انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۲ را به بیل کلینتون باخت، کارکنان بوش زودتر از حد انتظار مجبور شدند دفاتر خود را تخلیه کنند. به نظر می رسد آنها ارتباط کمی با تیم کلینتون که وارد می شد، داشته اند. در نتیجه، کارمندان کلینتون دوره کاری خود را با دانش محدود یا بدون اطلاع از آنچه میان واشنگتن و مسکو در مورد ناتو گذشته، آغاز کردند.
کاشته شدن بذرهای مشکلاتِ آینده
بر خلاف دیدگاه بسیاری از طرف آمریکایی، به همین دلیل مسئله گسترش ناتو به شرق زودتر از موعد خود مطرح شد و شامل بحث در مورد گسترش نه تنها به آلمان شرقی بلکه به اروپای شرقی نیز می شد. اما برخلاف ادعاهای روسیه، گورباچف هرگز غرب را وادار نکرد که مرزهای ناتو را منجمد کند. بلکه، مشاوران ارشد بوش در اوایل فوریه ۱۹۹۰ دچار اختلاف داخلی شدند که آن را به گورباچف نشان دادند. با این حال، در زمان نشست کمپ دیوید، همه اعضای تیم بوش، به همراه کوهل، پشت سر پیشنهادی متحد شدند که در آن گورباچف در ازای اجازه اتحاد مجدد آلمان و اجازه دادن به عضویت آلمان متحد در ناتو، کمک مالی از آلمان غربی دریافت می کرد.
در کوتاه مدت، نتیجه این کار برای ایالات متحده یک پیروزی بود. مقامات آمریکایی و همتایان آلمانی غربی آنها با مهارت از پس گورباچف برآمده بودند، ناتو را به آلمان شرقی گسترش داده بودند و از دادن وعده در مورد آینده این اتحاد اجتناب کرده بودند. یکی از کارمندان کاخ سفید در زمان بوش، رابرت هاچینگز، دوازده نتیجه احتمالی را از «مطلوبترین» (بدون هیچ محدودیتی برای ناتو در حرکت به آلمان شرقی سابق) تا «نامطلوبترین» (یک آلمان متحد کاملاً خارج از ناتو) رتبهبندی کرد. در نهایت، ایالات متحده به نتیجه ای دست یافت که بین بهترین و دومین مورد برتر در لیست قرار داشت. به ندرت پیش می آید که یک کشور در یک مذاکره بین المللی تا این حد برنده شود.
اما همانطور که بیکر در خاطرات خود از دوران تصدی وزارت خارجه با درایت نوشته است، «تقریباً در درون هر دستاوردی، بذرهای یک مشکل آینده نهفته است». روسیه به عمد در حاشیه اروپا پس از جنگ سرد رها شده بود. یک افسر جوان کاگب که در سال ۱۹۸۹ در آلمان شرقی خدمت میکرد، یک دهه بعد در مصاحبهای خاطرات خود را از آن دوره بیان کرد، که در آن به یاد میآورد که چگونه با تلخکامی به مسکو بازگشت که «چگونه اتحاد جماهیر شوروی موقعیت خود را در اروپا از دست داده است». نام او ولادیمیر پوتین بود و او روزی قدرت عمل برای واکنش نشان دادن به آن تلخ کامی را پیدا می کرد.
نوشته: ماری الیز ساروته
ترجمه: محمدرضا نوروزپور
منبع: فارین افرز
4949