محمد فاضلی و سیم آخر
همین دو سه سال پیش که غوغای اخراج اساتید غیر همسو از دانشگاه ها به راه افتاد در اینستاگرام سرخط نیوز برنامه هایی را تدارک دیدیم. با برخی از اخراجی ها حرف زدیم. از دست اندرکاران دانشگاه هم خواستیم تا پاسخگو باشند و به دعاوی اساتیدی که شبهاتی را مطرح می کردند جواب بدهند اما اگر از دیوار صدا درآمد از این حضرات هم صدایی شنیده شد. بخشی از شریف ترین و باسوادترین و محبوب ترین اساتید دانشگاه به بهانه های مختلف اخراج شدند و هیچ کس حاضر نشد درست و حسابی پاسخ دهد چرا؟ در عوض کسانی جای آن ها را گرفتند که دانشجویان بسیاری نسبت به لیاقت و صلاحیتشان حرف ها داشتند. اساتیدی که هنری جز مداحی اهل قدرت نمی دانستند. به قول شاعر:
اِستادن است کام شما گر دوتا شوید
امروز بنده اید که فردا خدا شوید
تلویزیون هم در این سال ها هیچ وقت نماینده خوبی برای میانداری نبوده چرا که هیچ وقت بی طرف نبوده و برخلاف دعوی اش سال هاست رسما و علنا از یک فرقه خطرناک و تندروی سیاسی دفاع می کند. در همان سال ۸۸ وقتی رئیس جمهور محبوب این حضرات پرده دری و وقاحت را از حد گذراند نه مجری برنامه به او تذکر داد و نه بعدها به آن هایی که آماج تهمت و دشنام قرار گرفتند فرصتی داده شد تا از حیثیت خود دفاع کنند. در تمامی این سال ها هم به بهانه دفاع از انقلاب و اسلام از همین قاب تلویزیون الفاظی بیرون آمده است که سبب حیرت خرد و کلان شده. پس ادعای ادب و احترام و فرهیختگی آن هم از سوی صدا و سیما کلا موضوعیت ندارد. شهاب خان اسفندیاری هم آدم معمولی نیست.
تئوریسین انحصار طلبی و تمامیت خواهی است که اگر اجازه پیدا کند همه زندگی هشتاد نود میلیون ایرانی را به نام صدا و سیما سند می زند. او فکر می کند هرآن چه مردم ایران می بینند و یا می خوانند و می شنوند قبلا باید به تایید ایشان و دوستان ایشان در ساترا و صدا و سیما رسیده باشد و هیچ کس بیرون از دایره تصمیمات آن ها حق اندیشیدن و تولید و توزیع چیزی را ندارد. همه این ها را بگذارید کنارهم و آن وقت درباره اتفاقی که دیشب رخ داد تامل کنید. بله، من هم دلم می خواست دکترفاضلی صبوری پیشه کند و با چهره ای آرام و اعتماد به نفس خشم خود را پنهان دارد و چنان که شایسته و بایسته شهاب اسفندیاری و نظائر اوست پاسخی درخور دهد اما کمی هم سعی کنیم خودمان را جای آقای فاضلی بگذاریم. فاضلی دیشب به جای همه به ستوه آمدگان از انحصار و تمامیت خواهی زد به سیم آخر. اصلا شهاب اسفندیاری چه کاره این مملکت است که در مقام بازجو و با چهره ای عبوس از دیگران بازخواست می کند؟ پرسش های حسین انتظامی به مراتب تندتر و اساسی تر است اما هیچ کس را آزار نمی دهد. متین و باوقار و صریح سئوالش را می پرسد و قضاوت را بر عهده مخاطب می گذارد. اما شهاب اسفندیاری انگاری ناراحت است. اصلا شکل پرسش او و لحن و بیان طلبکارانه اش طوری است که کمتر کسی می تواند آن را تحمل کند. شب قبل از این فاجعه آقای پورمحمدی را هم به حدی عصبانی کرد که گفتم خدا به خیر کند. فقط شانس آورد که در مقابل عتاب و خطاب آقای پورمحمدی سکوت پیشه کرد وگرنه معلوم نبود ادامه آن داستان به کجا ختم می شد. این هارا گفتم تا وقتی در مقام معلم اخلاق داریم محمدفاضلی را نکوهش می کنیم بدانیم آن اتفاقات در چه زمینه ای رخ داده است و سابقه آن چه بوده است. در ضمن این راهم از یاد نبریم که اتفاقاتی از این دست به واقعیت و حاق زندگی ما خیلی نزدیک است. جامعه ایرانی روز به روز دارد خشن تر و عصبانی تر و بی رحم تر می شود. خشونت و عصبانیت هم فقط در کوچه و خیابان اتفاق نمی افتد. صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. الناس علی دین ملوکهم. مردم به حاکمان خود شبیه ترند تا به پدران خود. این حرف ها و حکمت ها و شعرها شوخی نیستند. حقیقتی هستند که تامل در آن ها می تواند مارا نسبت به خودمان آگاه تر کند.