وقتی حسین شریعتمداری لیبرال بود
مثال هم می زنند که فیلم برزخی ها را همین ها پایین کشیدند و محسن مخملباف که سردسته تندروها بود رفیق همین ها بود و اصلا همین ها بودند که هنرمندان پیش از انقلاب را بیکار کردند و دعوای آستین کوتاه و روسری را در این مملکت راه انداختند. پُر بیراه هم نمی گویند. منتهی مثل همیشه قسمتی از واقعیت را می گویند نه همه آن را. درست مثل شبکه من و تو. مثل برنامه تونل زمان که فقط دو تا خیابان را از زمان پهلوی دوم نشان می دهد تا آن هایی که نه تاریخ خوانده اند و نه اهل تاملند با خودشان بگویند: ای وای سی و پنج شش میلیون ایرانی در بهشت برین زندگی می کردند و با انقلاب به خاکستر نشستند. البته که اوضاع فاجعه بار اقتصادی مردم ایران در حال حاضر در باور آن حرف های عوامانه بی تاثیر نیست اما اهل انصاف می دانند که در پس آن چه تونل زمان به ما نشان می دهد و دروغ هم نیست چه حقایقی نهفته بود.
کیست که نداند نه تنها آقای خاتمی و هاشمی که خیلی از آدم هایی که بعدها از آزادی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی سخن گفتند در ابتدای انقلاب جزو نیروهای تندرو محسوب می شدند. بر منکرش لعنت اما همه تندروی های مملکت را به پای آنان نوشتن بی انصافی است. حقیقت این است آن ها هم مثل خیلی های دیگر درک و فهمی ابتدایی از اخلاق و سیاست و فرهنگ و حکومت دینی و بسیاری دیگر از مفاهیم داشتند. بعضی هایشان خیلی جوان بودند. بعضی هایشان تجربه هایشان کم بود و هنوز چیزی از دنیا ندیده بودند. بعضی هایشان تا چشم باز کرده بودند افتاده بودند وسط مبارزه و هیجانات انقلابی و اصلا فرصت تامل و درنگ پیدا نکرده بودند. بعضی هایشان هنوز چهار تا کتاب درست و حسابی نخوانده بودند و با شنیدن چهار سخنرانی انقلابی و مهیج از دکتر شریعتی فکر می کردند علامه دهرند. بعضی هایشان افتاده بودند وسط جو بازگشت به خویشتن و فکر می کردند باید جدی جدی از حیث تاریخی برگردند به ۱۴۰۰ سال پیش و فهمی از دنیای متجدد و فقه پویا و این حرف ها نداشتند. بعضی هایشان هم می خواستند همرنگ جماعت شوند تا رسوای خاص و عام نگردند. خلاصه آن که هر کس به طریقی افتاده بود توی میدان مسابقه تندروی و آن ها که خردک عقلی داشتند و می دانستند تحجر ریشه دین و دنیای مردم را می سوزاند سخت غریب افتاده بودند.
علاوه بر همه این ها، بعضی از آدم هایی که این روزها متهم می شوند به مقابله با سینمای قبل از انقلاب و هنرپیشه های مرسوم به فیلمفارسی، می خواستند سینما را برای بزرگان و زعمای آن زمان جا بیندازند. آن ها کار دشواری را در پیش رو داشتند. سینما در نظر برخی از اهل شریعت که در آن روزگار خیلی زورشان بیشتر از حالا بود از اساس عین نجاست بود. فکر کنید حالا عده ای بخواهند چنین پدیده ای را تطهیر کنند و برایش جشنواره راه بیندازند و از آتش سوزی سینماها در اوایل انقلاب که امری رایج بود سینما را به امری حلال و مشروع بدل کنند. چه باید می کردند؟ قطعا آن ها هم اشتباهات هولناکی مرتکب شدند اما باید وضعیت آن ها را هم در نظر گرفت و مثل روزنامه کیهان و برنامه تونل زمان فقط بخشی از واقعیت را به مردم نشان نداد. تازه اگر بخشی از آن تندروی ها را اقتضای انقلاب و کم سوادی جامعه ایرانی و فقدان تجربه حکومت داری بدانیم با تندروی های امروز چه کنیم؟
اگر نیروهای انقلاب در آن روزگار با هنرپیشه های قبل از انقلاب نامنصفانه رفتار کردند با تندروهایی که حرمت هیچ کس را رعایت نمی کنند و جز خودشان و اطرافیانشان همه را کافر حربی می دانند چه باید کرد؟ چند روز پیش دوست عزیزم حسین قره به ادعاهای عجیب روزنامه کیهان و رفتار آن ها با هنرمندان در همین چند ساله به تفصیل پرداخته بود. تکرار مکررات نمی کنم اما فقط یک نکته که فکر می کنم تامل در آن خالی از لطف نباشد و آن هم این که اصلا همه ادعاهای این دوستان خودارزشی پندار کاملا درست و دقیق و منصفانه و عالمانه، فقط بی زحمت برای یک بار هم که شده به ما پاسخ بدهند در آن هنگام که خاتمی و میرحسین و هاشمی و روحانی و مخملباف تندرو بودند خودشان مشغول چه کاری بودند؟ مثلا حسین شریعتمداری در آن روزگاران مشغول ترجمه اعلامیه حقوق بشر بود؟ یا این که داشت رساله دکترایش را درباره جامعه مدنی به رشته تحریر در می آورد؟ یا آن فیلمساز عزیزی که از همین قماش حرف ها می زند در آن روزگار به دنبال بازگشت فروزان و ایرن و بهروز وثوقی و محمدعلی فردین به سینمای ایران بود؟ یا وقتی عده ای از تندروها مشغول مبارزه با بی حجابی بودند این عزیزان در دفاع از حجاب اختیاری در خیابان ها شعار می دادند؟ حضرت بیدل می فرماید: کس عیب کس نبیند تا بی حیا نباشد. خوب است آدمیزاد وقتی دارد عیب و ایراد دیگران را توی بوق و کرنا می کند چند ثانیه ای هم به قیافه خودش در آیینه نگاهی بیندازد. فقط چند ثانیه.