چرا نویسندههای ما به ناداستان علاقه نداشتند؟
محمد طلوعی با بیان اینکه ناداستان قالب مورد علاقه خوانندهها بوده و الان قالب مورد علاقه نویسندهها هم شده است. میگوید: قبلا نویسندهها علاقه چندانی برای نوشتن ناداستان در زبان فارسی نداشتند، چون به نظرشان دون شأن عمل نویسندگی بود.
این داستاننویس در گفتوگو با سرخط نیوز، درباره نوشتن ناداستان که نوعی زیست شخصی است و مخاطبان نیز در فضای مجازی روزمرهنویسیها را دنبال و از آن استقبال میکنند، گفت: ناداستان از گذشته مورد اقبال خوانندهها بوده است. تقریبا تمام عناوین پرفروش را که بررسی کنید با ناداستان مواجه میشوید؛ «خواجه تاجدار»، «گذشته چراغ راه آینده»، «سیرت حضرت رسول(ص)»، «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» و… اینها همه نانفیکشن (Nonfiction) بوده و هیچکدام داستان نیستند.
او سپس گفت: قالب ناداستان، قالبی بسیار مردموار و عامهپسند بوده و مردم عادی بسیار نانفیکشن را میپسندیدند؛ حتی اگر اسمی برای تخاطب آن نداشتند. پیشتر این قالب نامی نداشته و به آن ناداستان نمیگفتند بلکه در شکل محترمانه میگفتند ادبیات غیرداستانی یا گاهی جوری بستهبندی میشدند که شبیه ادبیات داستانی بهنظر برسند. مهمترین بستهبند این دوران که ادبیات فیکشن (داستان) و نانفیکشن (ناداستان) را قالب یکدیگر میکرد، آقای ذبیحالله منصوری بود. او خیلی وقتها یک جزوه کوچک ۳۰ صفحهای را از مصر باستان پیدا میکرد و بسط میداد و «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» را تولید میکرد.
طلوعی با بیان اینکه ادبیات غیرداستانی و نانفیکشن سابقه مفصلی در ادبیات معاصر ما دارد اما اسمی برای تخاطب نداشت، توضیح داد: وقتی این قالب را ادبیات غیرداستانی خطاب میکردند، بهنظر کمی موجب آزردگی تولیدکنندگان این قالب میشد و نویسندگان ادبیات خیلی سراغ آن نمیرفتند اما خوانندهها آن را میخواندند. از زمانی که این گونه خطاب و اسمی به نام ناداستان پیدا کرد، علاوه بر مخاطبان، مورد توجه نویسندهها نیز قرار گرفت و ارج و قربی بین نویسندهها پیدا کرد. به نظرم ناداستان قبلا خواننده حرفهای خود را حتی بیش از نُرم ادبیات داشت.
سردبیر سابق مجله «ناداستان» با تأکید بر اینکه امروزه تولیدکنندگان و نویسندگان به ناداستان اقبال نشان میدهند، گفت: دیگر نویسندهای را نمیبینید که دلش نخواهد ناداستان بنویسد یعنی نویسندگان متوجه شدند در ناداستاننویسی جنبههای دیگری از تواناییهای نویسندگی روشن میشود و به همین دلیل ناداستان قالب مورد علاقه خوانندهها بوده و الان قالب مورد علاقه نویسندهها هم شده است.
او در ادامه درباره روزمرهنویسی با بیان اینکه این موضوع سابقه طولانیتری از امروز دارد، گفت: روزمرهنویسی، موضوع جدید و پدیده مرتبط با روزگار ما نیست. این قالب، قالب بسیار فرنگی است که مورد توجه ناصرالدین شاه قرار میگیرد و شروع به روزانهنویسی میکند، همچنین بسیاری از اطرافیان خود مانند اعتمادالسلطنه، قهرمان میرزا سالور یا رجال دیگر را به داشتن روزنویس تشویق میکند. بسیاری از روزنویسهای دوره قاجار به تشویق ناصرالدینشاه نوشته شدهاند، میتوان گفت ناصرالدین شاه فرد بسیار موثری در ترغیب دیگران برای نوشتن ناداستان بوده است؛ مثلا «رساله فجوریه» که توسط یکی از شاهزادهها نوشته میشود. نانفیکشن در دوره قاجار مورد توجه ادبیات فارسی قرار میگیرد. البته اقبال به نوشتن از زندگی روزمره در دوره وبلاگنویسی در ادبیات فارسی شکوفا میشود و خیلی هم خواننده پیدا میکند. یعنی وبلاگ فارسی درباره اینکه زندگی روزمره آدمها را تعقیب کنیم، اثربخش بوده است و در دورههای بعدتر به ولاگهای اینستاگرامی رسیدهایم که به شکل تصویر، روزنویسی و اجرا میشوند.
طلوعی در ادامه گفت: زمانی که شما سابقه ادب فارسی را میخوانید در نثر فارسی فیکشن و ادبیات داستانی نداریم بلکه در نظم فارسی ادبیات داستانی داریم و شاعرانی چون عطار، فردوسی و سعدی به صورت نظم داستان تعریف میکنند اما نثر غیرداستانی پیدا نمیکنید. تمام رسالههای ادبیات کهن ما مثل «تاریخ بیهقی» داستان نیستند بلکه ناداستان هستند. تمام مطالبی که به آنها رسالات میگوییم چه رسالههای فلسفی، چه رسالههای موضوعی یا جستارها ناداستان هستند. در گذشته ادبی، ما بیشتر ناداستان داریم تا داستان.
او درباره اینکه نوشتن تجربه زیستی نوعی همذاتپنداری را به همراه دارد و آیا این موضوع میتواند در جذب مخاطب تأثیرگذار باشد، گفت: مگر همذاتپنداری پیشتر وجود نداشت؟ قبلا هم بوده است. این مایه تمایز را در ناداستان در دوران معاصر، بیشتر از مخاطب در نویسنده میبینیم. قبلا نویسندهها علاقه چندانی برای نوشتن ناداستان در زبان فارسی نداشتند چون به نظرشان دون شأن عمل نویسندگی بود. آنچه امروزه تفاوت کرده اقبال نویسندهها به این قالب است وگرنه خوانندهها از قبل به این قالب علاقه داشتند و همذاتپنداری میکردند و این همذاتپندری در ادبیات غیرداستانی بیشتر از ادبیات داستانی بوده زیرا زندگی خود را در آن میدیدند. در واقع اتفاقی که افتاده این است که شأن نوشتن از زندگی بالاتر رفته و نویسنده ایرانی فکر نمیکند که اگر از زندگی خود بنویسد به اندازه کافی تخیل در آن نیست.
این داستاننویس درباره اینکه آیا ناداستان میتواند پلی به ادبیات باشد و مخاطبان را به خواندن کتابهای ادبی هدایت کند، گفت: این سوال در ادامه این مسئله است که ادبیات ناداستان، ادبیات جدیای نیست. قبلا این احساس در جامعه وجود داشت که اگر پزشکان اطفال تلاش کنند، پزشک بزرگسالان میشوند، یا اگر نویسندههای کودک و نوجوان تمرین کنند میتوانند نویسنده بزرگسال شوند. دقیقا این احساس درباره ادبیات فیکشن و نانفیکشن نیز وجود داشت و آدمها فکر میکردند کسانی که نانفیکشن مینویسند، کسانی هستند که نمیتوانند فیکشن بنویسند. اینکه نویسندهها نمیخواستند ناداستان بنویسند و اقبالی به آن نداشتند به این دلیل بود که فکر میکردند این کار به اندازه کافی حرفهای نیست و هرکسی میتواند آن را انجام دهد ولی عملا اینطور نیست.
طلوعی در پایان گفت: در ادبیات ناداستان هم وجوه ادبی ارائه میشود؛ تمام تکنیکهایی که در نوشتار وجود دارد، همان چیزهایی است که در داستان وجود دارد. شما در ناداستان تعلیق دارید، شخصیتپردازی دارید و ساختن اتمسفر دارید اما شکل ارائهاش با شکل ارائه داستانی فرق میکند. شما درباره هرچیزی که بنویسید باید به حقیقتی در زندگی ارجاع داشته باشد. چون ارجاع به حقیقت دون شأن نویسندگی به نظر میآمد و نویسندهها فکر میکردند از عالم لاهوت و آسمانها الهام میگیرند، حقیقت یا واقعیت را مانعی برای نوشتن میدانستند. این تفکر به تدریج برداشته شد و نویسندهها میدانند واقعیت همانقدر ارزشمند است که خیالات ازرشمند است. این موضوع را خوانندهها درک میکردند و نویسندهها حالا به آن رسیدهاند.
انتهای پیام