چه کسانی ایرانی ها را مجرم و صدقه بگیر می پسندند

شلاق زدن رحیم پور ازغدی در نماز جمعه

از پارک بان مظلومی که هنوز از شوک قتلش بیرون نیامده ام تا آن کشتار دسته جمعی دوازده نفره یک خانواده گرفته که اخبار روزمره اند تا خبرهای هولناکی که کمتر به آن پرداخته شده مثل آمار و ارقام بیماران روانی در تهران و یا بی خیال شدن نیمی از مردم ایران از ترمیم دندان هایشان. آن قدر این اخبار که هرکدامشان برای دق کردن یک آدم با وجدان کافی است پشت سر هم منتشر می شوند که اصلا فرصت نمی کنی در آن ها تامل کنی. به قول گلشیری: آن قدر عزا بر سرمان ریخته اند که فرصت عزاداری نداریم. هر وقت هم که می آیی حرف بزنی یا قبل از انتخابات است یا بعد از انتخابات. یا قبل از بیست و دوم بهمن است و یا بعد از بیست و دوم بهمن. یا در آستانه سال نو قرار داریم و یا تازه سال نو شده است. یا دولت تازه آمده است یا دولت قرار است برود. یعنی در هر شرایطی که بنویسی در شرایط حساس کنونی است و تو هرچه قدر هم توضیح می دهی که این حرف ها سیاسی نیست باز هم فایده ای ندارد. این که نیمی از ایرانیان یعنی چهل و پنج میلیون نفر دارند با مفنامیک اسید و میخک و اسپری لیدوکائین روز و شبشان را سپری می کنند و به دندان پزشک مراجعه نمی کنند کجایش سیاسی است؟ آن قدر به نام سیاه نمایی از گزارش واقعیت فرار کرده ایم که کار به این جا رسیده است. باز هم فرار خواهیم کرد و چاره کار را در پنهان کاری خواهیم دید. هنوز عبرت نگرفته ایم از حوادث هولناک همین یکی دو سال اخیر. حوادثی که می شد به راحتی از آن ها پیشگیری کرد. با اعتراف به اشتباه. با عذرخواهی. با دستگیری یکی دو مقصر و محاکمه آن ها. نه با پاک کردن صورت مسئله. درست مثل حالا که فکر می کنیم اگر فلان خبر را که تازه خودمان هم منتشر کردیم از روی سایت پاک کنیم کلا مشکل حل می شود. بشین تا حل شود.

عبرت گرفتن از تاریخ و گذشته البته که کار خردمندان است و از هرکسی نمی توان انتظار داشت با دیده عبرت بین در کار و بار عالم و آدم نظر کند اما می توان به آن کسی که بر سر شاخ نشسته است و بُن می بُرَد نهیب زد که هان: اخوی! از ما گذشت خوب و بد اما اگر صرفا به فکر خودت هستی باز هم این راهش نیست. خودتان را به کوچه علی چپ نزنید و این حرف ها را با گوش سیاست نشنوید و فکر نکنید مثلا اگر دولت دیگری بر سر کار بود و این حوادث اتفاق می افتاد صاحب این قلم مثل شماها به جای سیاه نمایی به سفید نمایی می پرداخت. اصلا بحث بر سر این دولت و آن دولت نیست. بروید و سخنان همه قبل از انقلابی ها را بخوانید. بخوانید تا بفهمید جان به لب شدن یعنی چه؟ از سخنان غلامحسین ساعدی تا میشل فوکو. بخوانید و سعی کنید بفهمید تحقیر شدن یعنی چه. در همین سه هفته اخیر حضرات پنجاه بار مصاحبه کرده اند و درباره یک قران دوزاری که قرار است به کارمند جماعت بدهند وعده و وعید داده اند. آن هم با چه آب و تابی. هر هفته هم فرموده اند تا آخر این هفته عیدی کارمندان پرداخت می شود. هرجا که می روی سخن از یارانه ای است که قرار است پرداخت شود و یا دویست هزار تومان صدقه ای که نمی دانم به چه شکل می دهند یا نمی دهند. زشت است.

این تحقیرهای پی در پی را بگذارید کنار آن اخبار هولناکی که هر روز و هر ساعت دارند منتشر می شوند. بخشی از آن ها بیرون از دایره اختیارات شماست؟ قبول. اما این وسط غیرقانونی شدن فیلتر شکن دیگر چه صیغه ای است؟ این را دیگر کدام نابغه ای توی دامنتان گذاشت؟ این که همین الان چند ده میلیون مجرم در این مملکت وجود داشته باشد حالتان را خوش می کند؟ کدام شیرپاک خورده ای به شما گفته است هرچه بر مردم سخت تر بگیرید و بیشتر روی اعصاب و روانشان راه بروید می توانید آسوده تر حکمرانی کنید؟ هر که گفته نه خیرخواه شما بوده و نه خیرخواه این سرزمین. ماهم که می گوییم دست از لجاجت بردارید و اندکی ملاحظه این مردم را بکنید خیرخواه شما نیستیم اما دلمان برای سرزمینی می سوزد که روزگاری خون شریف ترین و پاک ترین جوانانش برآن ریخت تا مردمانش سربلند زندگی کنند اما این روزها مثل صدقه بگیران با آن ها برخورد می شود. ای کاش می توانستیم خاموش بمانیم اما نمی توان به راحتی از کنار نابخردی ها و ناکارآمدی های مشتی خام طمع گذشت و به روی خود نیاورد که چه فاجعه ای در راه است. ای کاش می توانستیم.

خروج از نسخه موبایل