خلاصه کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت | هر آنچه باید بدانید

خلاصه کتاب تاریخ فلسفه ( نویسنده ویل دورانت )

کتاب «تاریخ فلسفه» اثر سترگ ویل دورانت، سفری روشنگرانه به دنیای اندیشه های بزرگ بشری است که از یونان باستان تا فلاسفه معاصر را در بر می گیرد و مهم ترین مکاتب و متفکران را با نثری روان و جذاب معرفی می کند. این کتاب یک منبع جامع و خوش خوان برای آشنایی با سیر تحول فلسفه غرب و ایده های کلیدی آن به شمار می رود.

ویل دورانت در این اثر ارزشمند، نه تنها به شرح افکار فلاسفه می پردازد، بلکه زندگی و بسترهای تاریخی و اجتماعی شکل گیری اندیشه های آنان را نیز به زیبایی ترسیم می کند. این رویکرد، درک عمیق تری از پیچیدگی ها و ارتباطات متقابل میان فلسفه، فرهنگ و تاریخ را برای خواننده فراهم می آورد. هدف این مقاله، ارائه خلاصه ای جامع از این کتاب عظیم است تا خوانندگان، به ویژه دانشجویان، پژوهشگران و علاقه مندان به فلسفه، بتوانند در کمترین زمان ممکن، نقشه راهی از محتوای اصلی کتاب به دست آورند و با مهمترین فلاسفه و مکاتب فکری آشنا شوند. این خلاصه، دروازه ای برای ورود به دنیای غنی تاریخ فلسفه و راهنمایی برای مطالعه عمیق تر اثر اصلی ویل دورانت خواهد بود.

ویل دورانت کیست و چرا «تاریخ فلسفه» او مهم است؟

ویل جیمز دورانت (Will James Durant)، مورخ، نویسنده و فیلسوف برجسته آمریکایی، نه تنها به خاطر مجموعه ۱۱ جلدی «تاریخ تمدن» شناخته می شود، بلکه «تاریخ فلسفه» او نیز جایگاه ویژه ای در میان آثار فلسفی دارد. او با رویکردی خاص، فلسفه را از برج عاج دانشگاهی خارج کرده و آن را برای عموم مردم قابل فهم ساخت. دورانت معتقد بود که فلسفه نباید منحصر به نخبگان باشد، بلکه باید به ابزاری برای ارتقای فهم و زندگی روزمره انسان ها تبدیل شود.

اهمیت کتاب «تاریخ فلسفه» ویل دورانت در چندین جنبه نهفته است. نخست، نثر روان و داستان گونه اوست که حتی پیچیده ترین مفاهیم فلسفی را به زبانی ساده و جذاب بیان می کند. این ویژگی، کتاب را به گزینه ای ایده آل برای کسانی تبدیل کرده که قصد دارند برای اولین بار وارد دنیای فلسفه شوند. دوم، دورانت صرفاً به معرفی ایده ها بسنده نمی کند؛ او زندگی، زمانه و تأثیرات متقابل فلاسفه بر یکدیگر و بر جامعه را نیز مورد بررسی قرار می دهد. این «انسانی سازی» فلسفه، به خواننده کمک می کند تا فلاسفه را نه به عنوان ایده های انتزاعی، بلکه به عنوان انسان هایی با چالش ها و دغدغه هایی مشابه خود بشناسد. در نهایت، جامعیت کتاب در پوشش دادن ادوار مختلف فلسفه غرب، از طلوع آن در یونان تا فلاسفه قرن بیستم، آن را به یک منبع ارزشمند و مرجع برای مرور کلی تاریخ اندیشه تبدیل کرده است.

سفری در اعماق اندیشه: خلاصه ای از فصول اصلی کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت

کتاب «تاریخ فلسفه» ویل دورانت خواننده را به یک سفر فکری طولانی و پربار از اعصار باستان تا دوران معاصر می برد. او در هر فصل، به زندگی و اندیشه های فلاسفه محوری یک دوره خاص می پردازد و ارتباط منطقی میان دیدگاه های آنان را تبیین می کند.

فلسفه یونان باستان: بذر اندیشه و فلاسفه اصلی از نگاه دورانت

ریشه های تفکر فلسفی غرب در یونان باستان نهفته است؛ جایی که عقل گرایی و پرسش گری برای نخستین بار شکوفا شد. دورانت با معرفی متفکران بزرگ این دوره، سنگ بنای فلسفه را برای خواننده روشن می کند.

سقراط: جستجوگر حقیقت و فضیلت

سقراط (۴۷۰-۳۹۹ پیش از میلاد)، به عنوان پدر فلسفه غرب شناخته می شود. او هیچ اثری از خود به جای نگذاشت و تمامی آنچه از او می دانیم، از طریق شاگردانش، به ویژه افلاطون، به ما رسیده است. روش سقراطی، موسوم به «مایوتیک» یا «مامایی فکری»، بر پایه پرسش و پاسخ استوار بود. سقراط با طرح سؤالات پی درپی، مخاطب را به چالش می کشید تا او خود به تناقضات فکری اش پی ببرد و به حقیقت دست یابد. اندیشه های اصلی او شامل «نادانی دانا» (تنها چیزی که می دانم، این است که چیزی نمی دانم) و «فضیلت، دانش است» بود. او معتقد بود که اگر انسان بداند چه چیزی خوب است، حتماً آن را انجام خواهد داد و هرگونه شرارت، ناشی از جهل است. خودشناسی و زندگی اخلاقی برای او در مرکزیت فلسفه قرار داشت. پایان زندگی سقراط با اتهاماتی نظیر فاسد کردن جوانان و بی دینی در آتن، و نهایتاً نوشیدن جام شوکران، به یکی از دراماتیک ترین وقایع تاریخ فلسفه تبدیل شد و تأثیری عمیق بر شاگردانش، به ویژه افلاطون، گذاشت.

افلاطون: عالم ایده ها و جمهوری آرمانی

افلاطون (۴۲۸/۴۲۷-۳۴۸/۳۴۷ پیش از میلاد)، شاگرد برجسته سقراط، تحت تأثیر مرگ ناعادلانه استادش، به دنبال بنیان گذاری جامعه ای بود که در آن عدالت و حقیقت حکم فرما باشد. مهمترین نظریه او، «نظریه مُثل (ایده ها)» است. افلاطون معتقد بود که جهان مادی و محسوس، تنها سایه ای از واقعیتی برتر و ابدی به نام «عالم مُثل» است. در این عالم، ایده های کامل و بی تغییر وجود دارند (مانند ایده زیبایی، ایده خیر، ایده عدالت) که حقایق مطلق را تشکیل می دهند. تمثیل غار افلاطون، یکی از مشهورترین استعاره های فلسفی، این نظریه را به زیبایی توضیح می دهد و تفاوت میان واقعیت و ظاهر را به تصویر می کشد.

افلاطون معتقد بود که جهان مادی تنها سایه ای از عالم ایده هاست و حقیقت مطلق در ایده های کامل و ابدی نهفته است.

در کتاب «جمهوریت»، افلاطون به تفصیل به مفهوم عدالت و طرح جامعه ای آرمانی می پردازد. او جامعه را به سه طبقه تقسیم می کند: حکام-فیلسوفان (که با خرد و عقل هدایت می کنند)، پاسداران (که با شجاعت از جامعه محافظت می کنند) و تولیدکنندگان (که نیازهای مادی جامعه را تأمین می کنند). او باور داشت که تنها حکام-فیلسوفان، به دلیل دسترسی به عالم ایده ها و درک حقیقت، شایستگی حکومت دارند.

ارسطو: منطق، اخلاق و واقع گرایی

ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ پیش از میلاد)، شاگرد برجسته افلاطون و معلم اسکندر مقدونی، رویکردی متفاوت با استادش داشت. در حالی که افلاطون به ایده آل ها می نگریست، ارسطو بیشتر بر واقعیت های ملموس و جهان محسوس تمرکز داشت. او را «پدر منطق» می دانند؛ زیرا برای اولین بار قواعد استدلال صحیح و سه گانه قیاس را تدوین کرد که برای قرن ها اساس منطق غربی بود. در «اخلاق نیکوماخوسی»، ارسطو به بحث درباره فضیلت و سعادت می پردازد. او معتقد بود که فضیلت، حد وسط میان دو افراط و تفریط است (مانند شجاعت که حد وسط میان بی باکی و بزدلی است). ارسطو سعادت را در «فعالیت عقلانی مطابق با فضیلت» می دانست.

در متافیزیک، ارسطو به مفهوم «محرک بی حرکت» به عنوان علت نهایی هستی اشاره می کند که جهان را به حرکت درمی آورد، اما خود بی حرکت است. او همچنین نظریه «قوه و فعل» را مطرح کرد که هر موجودی را در حال گذار از «قوه» (توانایی بالقوه) به «فعل» (تحقق بالفعل) می دید.

فلسفه قرون وسطی: آشتی ایمان و خرد در تاریخ فلسفه

پس از سقوط امپراتوری روم، دوران قرون وسطی در غرب آغاز شد؛ دوره ای که تحت سلطه کلیسا و الهیات مسیحی بود. در این دوره، تلاش بر آن بود که فلسفه یونانی، به ویژه آرای ارسطو، با آموزه های مسیحی تلفیق شود.

توماس آکویناس: سنتز ایمان و عقل

توماس آکویناس (۱۲۲۵-۱۲۷۴ میلادی)، برجسته ترین فیلسوف و الهی دان مکتب اسکولاستیک، نقش محوری در آشتی دادن فلسفه ارسطو با الهیات مسیحی ایفا کرد. او در «خلاصه نامه الهیات» (Summa Theologica) خود، تلاش کرد تا نشان دهد که ایمان و عقل با یکدیگر در تضاد نیستند و هر دو می توانند به حقیقت رهنمون شوند. آکویناس بر این باور بود که عقل می تواند برخی حقایق الهی (مانند وجود خدا) را اثبات کند، در حالی که برخی دیگر (مانند تثلیث) تنها از طریق وحی قابل درک هستند. دورانت به تفسیر خود از دیدگاه آکویناس در مورد «جدایی دین از سیاست» اشاره می کند؛ هرچند آکویناس خود مستقیماً از سکولاریسم به معنای مدرن آن صحبت نمی کرد، اما تأکید او بر استقلال حوزه های عقل و ایمان، بستر را برای تفکیک قدرت کلیسا و دولت در آینده فراهم آورد.

فلسفه رنسانس و عصر روشنگری: طلوع خرد و آزادی اندیشه

با پایان قرون وسطی و آغاز رنسانس، تفکر فلسفی نیز دستخوش تحولات عمیقی شد. اومانیسم، علم گرایی و خردگرایی جایگاه ویژه ای یافتند که در عصر روشنگری به اوج خود رسید.

فرانسیس بیکن: پیشگام علم تجربی

فرانسیس بیکن (۱۵۶۱-۱۶۲۶ میلادی)، فیلسوف و دولتمرد انگلیسی، یکی از پیشگامان روش علمی نوین بود. او در کتاب «ارغنون نو» (Novum Organum) خود، به نقد منطق ارسطویی پرداخت و بر اهمیت «روش استقرایی» تأکید کرد. بیکن معتقد بود که برای رسیدن به دانش واقعی، باید از تجربه و مشاهده آغاز کرد و سپس به تعمیم رسید، نه اینکه صرفاً از اصول کلی قیاسی استفاده کرد. او همچنین به «بت های فکری» (Idols) اشاره می کند که موانع ذهنی بر سر راه حقیقت جویی هستند، از جمله بت های قبیله (سوگیری های ذاتی انسان)، بت های غار (تعصبات شخصی)، بت های بازار (گمراهی های ناشی از زبان) و بت های تئاتر (خطاهای ناشی از سنت ها و مکاتب فکری).

باروخ اسپینوزا: خدا، طبیعت و اخلاق هندسی

باروخ اسپینوزا (۱۶۳۲-۱۶۷۷ میلادی)، فیلسوف هلندی-یهودی، یکی از بزرگترین خردگرایان عصر خود بود. فلسفه او که در کتاب «اخلاق» (Ethics) با روش هندسی ارائه شده، بر مفهوم «وحدت وجود» (Pantheism) استوار است. اسپینوزا معتقد بود که خدا و طبیعت یک چیز واحدند و خدا در تمامی موجودات حضور دارد. او تنها یک جوهر واحد (خدا/طبیعت) را می پذیرفت که دارای اوصاف بی نهایت است و انسان تنها دو صفت آن، یعنی «فکر» و «امتداد» (بعد مادی)، را درک می کند. اسپینوزا آزادی را در شناخت ضرورت ها می دانست؛ هرچه انسان بیشتر به قوانین طبیعت و خدا پی ببرد، آزادتر خواهد بود. او تلاش کرد اخلاق را بر مبنایی عقلانی و ضروری بنا نهد، نه بر پایه پاداش و تنبیه.

ولتر: قهرمان روشنگری و آزادی

فرانسوا ماری آروئه، مشهور به ولتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸ میلادی)، نماد عصر روشنگری فرانسه بود. او مدافع پرشور آزادی بیان، مدارا و عقل گرایی بود و از منتقدان سرسخت تعصب مذهبی و استبداد سیاسی محسوب می شد. ولتر با قلم تند و تیز خود، به ویژه در آثار طنزآمیزش مانند «کاندید»، خرافات، بی عدالتی و جهل را به باد انتقاد می گرفت. او هرچند خود دهیست بود و به خدایی که جهان را خلق کرده و سپس آن را به حال خود رها کرده باور داشت، اما به شدت با هرگونه دخالت کلیسا در امور حکومتی و فردی مخالف بود. ولتر نقش بسزایی در بیداری فکری جامعه و شکل گیری انقلاب فرانسه ایفا کرد و شعار معروف «له کنید آن بدنام را!» (Écrasez l’infâme!) را علیه کلیسا و استبداد سر داد.

فلسفه مدرن آلمان و پیامدهای آن: عقل، اراده و دگرگونی ارزش ها

قرن هجدهم و نوزدهم شاهد ظهور فیلسوفانی در آلمان بود که تأثیرات عمیقی بر تمامی جریان های فکری پس از خود گذاشتند. از انقلاب کانت در شناخت شناسی تا فلسفه اراده شوپنهاور و نقد ارزش های نیچه، این دوره نقطه عطفی در تاریخ فلسفه به شمار می رود.

ایمانوئل کانت: انقلاب کپرنیکی در فلسفه

ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴ میلادی)، فیلسوف بزرگ آلمانی، با «انقلاب کپرنیکی» خود در فلسفه، شناخت شناسی را متحول کرد. پیش از کانت، فلاسفه معتقد بودند که ذهن ما منفعلانه واقعیت را دریافت می کند. اما کانت پیشنهاد کرد که این ذهن ماست که با ساختارهای ذاتی خود (مانند زمان و مکان و مقولات فهم) واقعیت را سازماندهی و شکل می دهد. به عبارت دیگر، ما اشیاء را آن گونه که «فی نفسه» هستند نمی شناسیم، بلکه آن ها را آن گونه که «برای ما» ظاهر می شوند درک می کنیم.

در اخلاق، کانت به «اخلاق وظیفه گرا» و مفهوم «امر مطلق» (Categorical Imperative) پرداخت. او معتقد بود که اعمال اخلاقی باید بر پایه وظیفه و نیت نیک انجام شوند، نه بر پایه نتایج یا تمایلات شخصی. امر مطلق او بیان می کند که «چنان عمل کن که گویی قاعده عمل تو قرار است به یک قانون کلی تبدیل شود.» کانت سه نقد اصلی نوشت: «نقد عقل محض» (در شناخت شناسی)، «نقد عقل عملی» (در اخلاق) و «نقد داوری» (در زیبایی شناسی و غایت شناسی).

آرتور شوپنهاور: فلسفه اراده و بدبینی

آرتور شوپنهاور (۱۷۸۸-۱۸۶۰ میلادی)، فیلسوف آلمانی، تحت تأثیر کانت و فلاسفه شرقی (به ویژه بودیسم و اوپانیشادها) قرار گرفت. او جهان را تجلی «اراده» (Will) می دانست؛ نیرویی کور، بی هدف و بی خرد که ریشه تمامی رنج ها و مصائب بشری است. در کتاب اصلی اش، «جهان همچون اراده و تصور»، شوپنهاور بر این باور بود که زندگی ذاتاً رنج است، زیرا اراده سیری ناپذیر است و هیچ گاه کاملاً ارضا نمی شود. او راه رهایی از این رنج را در سرکوب اراده می دید، که از طریق هنر (به ویژه موسیقی)، همدردی با دیگران، و ریاضت و زهد حاصل می شود. بدبینی شوپنهاور، هرچند تیره و تار به نظر می رسید، اما تأثیر عمیقی بر متفکران بعدی، به ویژه نیچه، و همچنین بر هنرمندان و نویسندگان گذاشت.

فردریش نیچه: اراده معطوف به قدرت و ابرانسان

فردریش نیچه (۱۸۴۴-۱۹۰۰ میلادی)، یکی از بحث برانگیزترین فیلسوفان مدرن، به نقد ریشه ای ارزش های سنتی غرب، به ویژه اخلاق مسیحی و فلسفه سقراطی، پرداخت. او جمله معروف «خدا مرده است» را بیان کرد که نه به معنای عدم وجود خدا، بلکه به معنای از دست دادن اعتبار و نیروی راهنمای ارزش های دینی در جهان مدرن بود. نیچه معتقد بود که تمامی ارزش ها، در نهایت، ناشی از «اراده معطوف به قدرت» (Will to Power) هستند؛ نه لزوماً قدرت به معنای تسلط بر دیگران، بلکه به معنای اراده برای رشد، تعالی و غلبه بر خود. او مفهوم «ابرانسان» (Übermensch) را مطرح کرد؛ انسانی که فراتر از اخلاق بردگان (اخلاقی مبتنی بر ضعف و حسادت) رفته و ارزش های خود را خلق می کند. نظریه «بازگشت جاودانه» نیز از مفاهیم کلیدی اوست که طبق آن، هر لحظه از زندگی به طور ابدی تکرار خواهد شد و بنابراین، باید چنان زندگی کرد که آرزوی تکرار ابدی آن را داشت.

فلاسفه معاصر (قرن ۱۹ و اوایل ۲۰): بازتعریف حقیقت و تجربه

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، فلسفه شاهد ظهور مکاتب جدیدی بود که به مسائل مختلفی از جمله تکامل، زبان، و ماهیت تجربه می پرداختند.

هربرت اسپنسر: تکامل گرایی و فلسفه ترکیبی

هربرت اسپنسر (۱۸۲۰-۱۹۰۳ میلادی)، فیلسوف و جامعه شناس انگلیسی، از تأثیرگذارترین متفکران تکامل گرا در دوران خود بود. او نظریه تکامل داروین را فراتر از زیست شناسی، به تمامی ابعاد هستی، از جمله اخلاق، جامعه شناسی و روانشناسی، تعمیم داد. اسپنسر معتقد بود که هر چیز در جهان، از ساده به پیچیده و از همگن به ناهمگن تکامل می یابد. او در «فلسفه ترکیبی» خود، تلاش کرد تا تمامی علوم را در یک چارچوب تکاملی واحد سازماندهی کند. دیدگاه های اسپنسر در مورد «بقای اصلح» در جامعه، هرچند بعدها مورد نقد قرار گرفت، اما تأثیر قابل توجهی بر تفکر اجتماعی و سیاسی آن زمان داشت.

برتراند راسل: منطق، تحلیل و صلح طلبی

برتراند راسل (۱۸۷۲-۱۹۷۰ میلادی)، فیلسوف، منطق دان و ریاضی دان برجسته بریتانیایی، یکی از بنیان گذاران فلسفه تحلیلی بود. او به دقت منطقی و وضوح زبان در فلسفه تأکید داشت و بسیاری از مسائل فلسفی را ناشی از ابهام در زبان می دانست. راسل، به همراه وایتهد، کتاب عظیم «اصول ریاضیات» (Principia Mathematica) را نوشت که تلاش می کرد تمامی ریاضیات را بر پایه منطق بنا نهد. او همچنین فعال اجتماعی و صلح طلب برجسته ای بود و به خاطر فعالیت های ضدجنگ و دفاع از حقوق بشر، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. راسل در آثار خود به نقد اجتماعی، سیاسی و دینی نیز می پرداخت.

ویلیام جیمز و جان دیویی: پیشگامان پراگماتیسم آمریکا

پراگماتیسم، مکتب فلسفی اصیل آمریکایی، با ویلیام جیمز (۱۸۴۲-۱۹۱۰ میلادی) و جان دیویی (۱۸۵۹-۱۹۵۲ میلادی) به اوج رسید. این مکتب بر «عمل» و «تجربه» به عنوان ملاک حقیقت تأکید داشت. ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس، معتقد بود که ارزش یک ایده یا باور، در پیامدهای عملی و سودمندی آن نهفته است. او «حقیقت» را نه یک مفهوم ثابت و مطلق، بلکه چیزی می دانست که در طول زمان و از طریق تجربه شکل می گیرد. در «اراده برای باور»، او به این نکته می پردازد که در برخی مواقع، باور بدون شواهد کافی می تواند توجیه پذیر باشد، به ویژه در حوزه های اخلاقی و دینی.

جان دیویی، فیلسوف، روانشناس و مربی تربیتی، دیدگاه های پراگماتیستی را به طور خاص در حوزه آموزش و دموکراسی به کار گرفت. او آموزش را فرآیندی تجربی و فعال می دانست که باید بر حل مسائل واقعی و رشد همه جانبه دانش آموز تمرکز کند. دیویی معتقد بود که دموکراسی صرفاً یک شکل از حکومت نیست، بلکه یک شیوه زندگی است که نیازمند مشارکت فعال، تفکر انتقادی و گفتگوی مداوم است.

هانری برگسون: شهود و زمان

هانری برگسون (۱۸۵۹-۱۹۴۱ میلادی)، فیلسوف فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات، به نقد رویکردهای مکانیکی و عقل گرایانه در فلسفه پرداخت. او معتقد بود که عقل (یا خرد تحلیلی) تنها قادر به درک جنبه های ایستا و مکانیکی واقعیت است و برای درک واقعی «زندگی» و «زمان»، نیازمند «شهود» (Intuition) هستیم. برگسون «زمان» را نه یک سری نقاط متوالی و جدا از هم، بلکه یک «دیرش» (Duration) پیوسته و کیفی می دانست که نمی توان آن را به واحدهای کوچک تر تقسیم کرد. او بر اهمیت غریزه، خلاقیت و پویایی در هستی تأکید می کرد و تأثیر زیادی بر اگزیستانسیالیسم و فلسفه حیات گذاشت.

چرا مطالعه «تاریخ فلسفه» ویل دورانت توصیه می شود؟

کتاب «تاریخ فلسفه» ویل دورانت، با وجود خلاصه بودن، به دلایل متعدد، یکی از بهترین نقاط شروع برای علاقه مندان به دنیای فلسفه محسوب می شود. نخست اینکه، دورانت به شیوه ای جذاب و داستانی، نه تنها به تشریح آرا، بلکه به زندگی و زمانه فلاسفه می پردازد. این رویکرد، فلسفه را از یک مبحث خشک و انتزاعی به یک جریان زنده و انسانی تبدیل می کند.

ثانیاً، نثر روان و قابل فهم او، حتی پیچیده ترین مفاهیم را برای خوانندگان غیرمتخصص نیز دسترس پذیر می سازد. این ویژگی، آن را از بسیاری از متون تخصصی فلسفی که برای دانشجویان رشته فلسفه نوشته شده اند، متمایز می کند. ثالثاً، جامعیت این اثر در پوشش دادن مهم ترین فلاسفه و مکاتب غربی، از یونان باستان تا اوایل قرن بیستم، یک نمای کلی و منسجم از سیر تحول اندیشه بشری ارائه می دهد که برای ساختن یک پایه فکری مستحکم در فلسفه، ضروری است.

در نهایت، «تاریخ فلسفه» دورانت، صرفاً یک جمع بندی نیست؛ بلکه با عمق کافی به ایده های اصلی فلاسفه می پردازد و می تواند به عنوان یک مرجع سریع برای مرور و بازیابی اطلاعات کلیدی مورد استفاده قرار گیرد. این کتاب، گامی اساسی در جهت درک عمیق تر از ریشه های فکری تمدن غرب و پرسش های بنیادین انسانی است و به شدت توصیه می شود. مطالعه نسخه کامل کتاب، بدون شک، دریچه های جدیدی از بینش و آگاهی را به روی خواننده خواهد گشود.

اگر به این مباحث علاقه مند شدید، مطالعه کامل کتاب «تاریخ فلسفه» ویل دورانت را به شدت توصیه می کنیم. نظرات خود را درباره این خلاصه یا دیدگاه های فلاسفه در بخش کامنت ها با ما در میان بگذارید.