پوگلیا ایتالیا: راهنمای سفر کامل، دیدنیها و اقامت
جزیره پوگلیا ایتالیا
جزیره پوگلیا در تالاب ونیز، نقطه ای کوچک اما با تاریخی عظیم از رنج و رمزآلودگی است که به عنوان یکی از ترسناک ترین و تسخیرشده ترین نقاط جهان شناخته می شود.
این جزیره، که امروزه متروک و ممنوعه است، داستان های بی شماری از قرنطینه های مرگبار طاعون، آزمایش های غیرانسانی در تیمارستان و مشاهدات ماوراءالطبیعه را در دل خود جای داده است. در طول قرن ها، پوگلیا شاهد فجیع ترین حوادث تاریخ بشریت بوده و به همین دلیل، هر گوشه اش رازی سربه مهر و سایه ای از گذشته تلخ را به نمایش می گذارد. درک عمق این شهرت هولناک، مستلزم کاوش در لایه های تاریخ و افسانه هایی است که این جزیره را به نمادی از وحشت و بقایای روح های سرگردان تبدیل کرده است.
پوگلیا کجاست؟ موقعیت جغرافیایی و نگاهی به ظاهر کنونی
جزیره پوگلیا، نگین کوچک و مرموزی در قلب تالاب ونیز، دقیقاً در فاصله کوتاهی بین شهر تاریخی ونیز و جزیره ساحلی لیدو در شمال شرقی ایتالیا واقع شده است. این موقعیت استراتژیک در گذشته، نقش کلیدی در تاریخ پرفراز و نشیب آن ایفا کرده، اما امروزه آن را به مکانی دور از دسترس و فراموش شده تبدیل نموده است.
ظاهر کنونی جزیره پوگلیا تصویری از ویرانی و رهاشدگی است. ساختمان های قدیمی و فرو ریخته ای که زمانی میزبان هزاران نفر از بیماران و کارکنان بودند، حالا زیر پوششی از گیاهان خودرو و درختان سر به فلک کشیده پنهان شده اند. دیوارهای فرسوده، پنجره های شکسته و راهروهای تاریک، همگی گواهی بر گذشته ای هستند که دیگر وجود ندارد. طبیعت، به آرامی اما با قاطعیت، این جزیره را پس گرفته و آن را به یک پناهگاه برای پرندگان و موجودات کوچک تبدیل کرده است. سکوت عمیقی بر جزیره حاکم است که تنها گاهی با صدای باد یا امواج آب می شکند و این سکوت، خود بر حس رمزآلودگی و ترس آن می افزاید.
دولت ایتالیا سال هاست که ورود گردشگران و حتی قایقرانان محلی را به جزیره پوگلیا ممنوع کرده است. این ممنوعیت نه تنها به دلیل خطرات سازه های فرسوده و ناامن، بلکه عمدتاً به خاطر حفظ حریم این مکان تاریخی و جلوگیری از تخریب بیشتر آن اعمال شده است. برای بسیاری از مردم محلی، این جزیره فراتر از یک مکان جغرافیایی است؛ آن را سرزمینی نفرین شده و آغشته به ارواح می دانند که ورود به آن می تواند عواقب جبران ناپذیری به همراه داشته باشد. این ممنوعیت رسمی و باورهای مردمی، پوگلیا را به یکی از مرموزترین و недоступ ترین جزایر جهان تبدیل کرده است.
ریشه های تاریکی: تاریخچه اولیه جزیره پوگلیا
پیش از آنکه پوگلیا به عنوان نمادی از وحشت و مرگ شناخته شود، تاریخچه ای نسبتاً آرام و معمولی داشت که ریشه های آن به قرون اولیه میلادی بازمی گردد. درک این دوران اولیه، برای درک تحولات بعدی و تبدیل آن به مکانی با شهرت کنونی ضروری است.
اولین سکونت ها و دوران آرامش (قرن ۹ میلادی)
اولین شواهد مستند از سکونت در جزیره پوگلیا به قرن نهم میلادی بازمی گردد. در آن زمان، پس از سقوط امپراتوری روم غربی و مهاجرت های گسترده، خانواده های ثروتمند و با نفوذ از شهرهای مجاور مانند پادوا و اِسته به دنبال پناهگاهی امن بودند. تالاب ونیز، با جزایر متعدد و موقعیت جغرافیایی محافظت شده خود، گزینه ای ایده آل برای این منظور محسوب می شد. پوگلیا، با اندازه کوچک خود، از حملات و یورش های مکرر در امان می ماند و به همین دلیل، به مکانی برای زندگی آرام و توسعه محدود تبدیل شد.
این مهاجران، زندگی خود را در این جزیره آغاز کردند و به تدریج جوامع کوچکی را شکل دادند. شواهد تاریخی نشان می دهد که در این دوران، پوگلیا به عنوان یک مرکز کوچک ماهیگیری و کشاورزی شناخته می شد. کلیساها و خانه های ساده ای در آن بنا شد که نشان دهنده یک دوره از ثبات و آرامش نسبی بود. این جزیره کوچک، در سایه شکوه ونیز رو به رشد، زندگی مسالمت آمیزی را تجربه می کرد و هیچ نشانی از سرنوشت شوم آینده اش در آن دیده نمی شد. مردم در این دوران به فعالیت های روزمره می پرداختند و زندگی اجتماعی محدودی داشتند که تحت تأثیر جغرافیای بسته جزیره قرار داشت.
حملات و ترک جزیره
آرامش پوگلیا اما دیری نپایید. در قرن چهاردهم میلادی، تالاب ونیز به میدان نبرد بین دو قدرت دریایی بزرگ آن زمان، یعنی جمهوری ونیز و جمهوری جنوآ، تبدیل شد. در سال ۱۳۷۹ میلادی، نیروهای جنوآ به منطقه ونیز حمله کردند و بسیاری از جزایر کوچک را مورد تاخت و تاز قرار دادند. پوگلیا نیز از این حملات در امان نماند.
پس از حمله جنوآ، ساکنان پوگلیا مجبور به ترک جزیره شدند. آن ها به مناطق امن تر در ونیز، از جمله جزیره جیودکا، مهاجرت کردند و پوگلیا به تدریج خالی از سکنه شد. این واقعه، نقطه عطفی در تاریخ جزیره محسوب می شود، چرا که پس از آن، پوگلیا برای مدت طولانی به یک مکان بی سکنه و متروکه تبدیل شد. برای حدود یک قرن، این جزیره اهمیت خود را از دست داد و تنها برای مقاصد فرعی مورد استفاده قرار می گرفت. گاهی اوقات به عنوان لنگرگاه موقت برای کشتی ها یا انباری برای ذخیره برخی کالاها استفاده می شد، اما هرگز دوباره به دوران رونق و سکونت دائمی خود بازنگشت. این دوران بی اهمیتی، سرآغازی بود برای فصلی تاریک تر در تاریخ این جزیره که با ظهور بلایای بزرگ رقم خورد.
کابوس طاعون: پوگلیا، دروازه مرگ
هیچ رویدادی به اندازه اپیدمی های طاعون، سرنوشت جزیره پوگلیا را تغییر نداد و آن را به نمادی از مرگ و رنج بی حد و حصر تبدیل نکرد. این بیماری هولناک، نه تنها هزاران نفر را به کام مرگ کشاند، بلکه جغرافیای جزیره را برای همیشه دگرگون ساخت.
طاعون سیاه و تاثیر آن بر اروپا و ونیز
طاعون سیاه، یکی از مخرب ترین اپیدمی های تاریخ بشریت، در اواسط قرن چهاردهم میلادی (حدود ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱) اروپا را درنوردید. این بیماری که توسط باکتری یرسینیا پستیس ایجاد می شد و از طریق کک های روی موش ها منتقل می گردید، منجر به مرگ تخمینی ۷۵ تا ۲۰۰ میلیون نفر در اوراسیا و شمال آفریقا شد و جمعیت اروپا را به شدت کاهش داد. وحشت از طاعون، زندگی اجتماعی، اقتصادی و مذهبی قاره را تحت تأثیر قرار داد و ترس از مرگ ناگهانی و غیرقابل درمان، بر تمام ابعاد زندگی سایه افکنده بود.
شهر ونیز، به دلیل موقعیت بندری و ارتباطات گسترده تجاری خود، یکی از اولین و آسیب پذیرترین شهرهای اروپایی در برابر طاعون بود. کشتی های تجاری که از شرق می آمدند، نه تنها کالا، بلکه عامل بیماری را نیز با خود به این شهر پرجمعیت منتقل می کردند. شیوع طاعون در ونیز فاجعه بار بود؛ خیابان ها و کانال ها پر از اجساد می شد و شهر در آستانه فروپاشی قرار گرفت. مقامات ونیزی، که با سرعت سرایت بیماری و ناتوانی در درمان آن مواجه بودند، به فکر راهکارهای جدی برای مهار آن افتادند و اینجاست که نقش جزایری همچون پوگلیا پررنگ می شود.
تبدیل شدن به لازارتو (قرنطینه گاه)
با افزایش وحشت از طاعون و تکرار اپیدمی ها در قرون پانزدهم تا هجدهم، ونیز به سیستم قرنطینه (لازارتو) روی آورد. در اواخر قرن هجدهم، جزیره پوگلیا ابتدا به عنوان یک ایستگاه بازرسی سلامت برای کشتی هایی که قصد ورود به ونیز را داشتند، مورد استفاده قرار گرفت. هر کشتی و مسافرانش باید مدتی را در این جزیره می گذراندند تا از عدم ابتلای آنها به بیماری اطمینان حاصل شود. این اقدام اولیه، سرآغاز تغییر کاربری دائمی جزیره بود.
در سال ۱۷۹۳ میلادی، با شیوع گسترده تر طاعون، پوگلیا رسماً به یک قرنطینه گاه موقت (لازارتو) تبدیل شد. کشتی هایی که بیماران طاعونی داشتند، مستقیماً به این جزیره هدایت می شدند تا از سرایت بیماری به شهر جلوگیری شود. اما این تنها آغاز کابوس بود. در سال ۱۸۰۵، با تصمیم ناپلئون بناپارت که ونیز را در آن زمان تحت کنترل داشت، پوگلیا به یک لازارتوی دائمی برای بیماران طاعونی تبدیل شد. ده ها هزار نفر از افراد بیمار، با کوچک ترین علائم بیماری یا حتی صرفاً مشکوک به طاعون، به زور به این جزیره آورده می شدند و در شرایطی غیرانسانی رها می شدند.
داستان های هولناکی از این دوران روایت می شود. بیماران بدون هیچ امید به درمان، در انزوای کامل و دردهای شدید جان می باختند. تخمین زده می شود که در طول این اپیدمی ها، بیش از ۱۶۰ هزار نفر در این جزیره جان خود را از دست دادند. جزیره پوگلیا به یک گورستان جمعی عظیم تبدیل شده بود؛ اجساد در گودال های بزرگ دفن می شدند و در مواقع اوج شیوع بیماری، برای جلوگیری از گسترش بیشتر عفونت، اجساد را می سوزاندند. گفته می شود که خاک جزیره پوگلیا، تا بیش از ۵۰ درصد از خاکستر و بقایای تجزیه شده اجساد قربانیان طاعون تشکیل شده است. این واقعیت تلخ، به تنهایی کافی است تا حس و حال سنگین و هولناک جزیره را منتقل کند.
بر اساس شواهد تاریخی و روایت های محلی، تخمین زده می شود که بیش از ۱۶۰ هزار نفر از قربانیان طاعون در جزیره پوگلیا جان باخته و به خاک سپرده شده اند.
تیمارستان وحشت: آزمایشگاه شکنجه در پوگلیا
پس از پایان دوران وحشتناک طاعون، جزیره پوگلیا برای مدتی متروکه ماند، اما سرنوشت شوم آن هنوز به پایان نرسیده بود. در اوایل قرن بیستم، این جزیره بار دیگر شاهد رنج و بی رحمی های انسانی شد، این بار در قالب یک تیمارستان روانی.
تأسیس بیمارستان روانی (۱۹۲۲)
در سال ۱۹۲۲ میلادی، ساختمان های قدیمی و نیمه ویران جزیره پوگلیا بازسازی شدند و این جزیره به یک آسایشگاه روانی (تیمارستان) تبدیل گشت. این اقدام در ابتدا با هدف ارائه مراقبت و درمان برای بیماران روانی صورت گرفت، اما به سرعت به مکانی برای وحشت و سوءاستفاده تبدیل شد. بیمارانی که از نظر جامعه طرد شده بودند، یا آنهایی که دچار اختلالات روانی خفیف یا شدید بودند، به این جزیره فرستاده می شدند تا از جامعه جدا شوند. این تیمارستان، که دور از چشم عموم و در انزوا قرار داشت، فرصتی را برای انجام اعمال غیرانسانی فراهم آورد.
داستان های پزشک دیوانه و آزمایش های غیرانسانی
به تدریج، داستان های هولناکی از آنچه در این تیمارستان می گذشت، بر سر زبان ها افتاد. روایت ها عمدتاً حول محور یک پزشک ظالم و بی رحم می چرخید که گفته می شود آزمایش های وحشتناکی روی بیماران انجام می داد. این پزشک، که از موقعیت منزوی جزیره سوءاستفاده می کرد، بیماران را بدون هیچ گونه بی هوشی یا رضایت، تحت عمل های جراحی مغزی قرار می داد. یکی از شایع ترین این اعمال، سوراخ کردن جمجمه (لوبوتومی) با استفاده از ابزارهای ابتدایی مانند دریل و چکش بود. این عمل های دردناک و ابتدایی، نه تنها هیچ درمانی برای بیماران به ارمغان نمی آورد، بلکه اغلب منجر به مرگ یا وخامت بیشتر وضعیت آنها می شد.
گفته می شود که این پزشک، بیماران را به برج ناقوس تیمارستان می برد و در آنجا بر روی آنها آزمایش می کرد و آنها را شکنجه می داد. قربانیان این آزمایش ها، در میان فریادها و ناله های دردناکشان، هیچ راه فراری نداشتند. سرانجام، این پزشک دیوانه خود نیز به سرنوشت شومی دچار شد. روایت های متعددی در مورد مرگ او وجود دارد: برخی می گویند که او به دلیل جنون ناشی از آزار ارواح قربانیان خود، خود را از بالای برج ناقوس به پایین پرتاب کرد. عده ای دیگر معتقدند که بیماران خشمگین یا ارواح آنها، او را از برج به پایین هل دادند. فارغ از صحت و سقم این روایت ها، مرگ این پزشک، نقطه ای تاریک در تاریخ جزیره پوگلیا و نمادی از عدالت طبیعی برای اعمال غیرانسانی او محسوب می شود.
تعطیلی تیمارستان (۱۹۶۸)
اقدامات غیرانسانی و سوءاستفاده های گسترده از بیماران در تیمارستان پوگلیا، سرانجام در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی منجر به تعطیلی آن شد. دولت ایتالیا، پس از دریافت گزارش های متعدد و فشارهای فزاینده، تصمیم به بستن این مرکز گرفت. در سال ۱۹۶۸، تیمارستان پوگلیا برای همیشه درهای خود را بست و جزیره بار دیگر به متروکه ای تبدیل شد. این بار، با کوله باری از داستان های وحشتناک تر و سنگین تر از رنج انسانی. از آن زمان به بعد، پوگلیا به مکانی فراموش شده و ممنوعه تبدیل گشت و ساختمان های آن به تدریج در آغوش طبیعت فرو رفتند و رو به ویرانی گذاشتند. میراث این تیمارستان، همراه با گذشته طاعونی جزیره، به افسانه هایی دامن زد که پوگلیا را به یکی از ترسناک ترین نقاط جهان بدل کرده است.
جزیره ارواح: روایت ها و تجربیات ماوراءالطبیعه
با وجود تاریخچه مستند و تلخ جزیره پوگلیا، آنچه بیش از پیش به شهرت هولناک آن افزوده، روایت های ماوراءالطبیعه و داستان های ارواحی است که دهان به دهان گشته و آن را به جزیره ارواح تبدیل کرده اند.
شهرت کنونی پوگلیا
امروزه، پوگلیا در میان علاقه مندان به ماوراءالطبیعه، داستان های ترسناک و گردشگری تاریک، به عنوان ترسناک ترین مکان جهان و جزیره ارواح شناخته می شود. این شهرت جهانی، نه تنها ایتالیایی ها که آن را L’isola dei fantasmi می نامند، بلکه افراد بسیاری از سراسر دنیا را مجذوب و در عین حال مرعوب خود کرده است. دلیل اصلی این شهرت، ترکیب بی نظیری از تراژدی های انسانی، قرنطینه های مرگبار، آزمایش های غیرانسانی و ادعاهای مربوط به فعالیت های فراطبیعی است که در طول قرون متمادی در این جزیره رخ داده است.
داستان های پوگلیا فراتر از یک افسانه ساده است؛ این داستان ها با لایه های عمیقی از رنج، بیماری و بی عدالتی درآمیخته اند که به هر روایت آن وزن و اصالتی خاص می بخشد. مردم بر این باورند که هزاران روح سرگردان قربانیان طاعون و بیماران تیمارستان، همچنان در این جزیره حضور دارند و هیچ انسانی نباید آرامش آنها را بر هم زند. این باورها، در کنار ممنوعیت رسمی ورود به جزیره، هاله ای از رمز و راز و ترس را به دور پوگلیا تنیده است که به طور مداوم بر شهرت آن می افزاید.
داستان های محلی و مشاهدات ادعا شده
روایت های محلی و ادعاهای افرادی که به نوعی با جزیره پوگلیا در ارتباط بوده اند یا به طور غیرقانونی وارد آن شده اند، به ابعاد ترسناک جزیره افزوده است. این داستان ها، بخش جدایی ناپذیری از هویت کنونی پوگلیا را تشکیل می دهند:
- صداهای شیون و ناله: بسیاری از افراد ادعا می کنند که در سکوت شب، صداهای شیون، گریه، سرفه و ناله قربانیان طاعون و بیماران تیمارستان را از جزیره شنیده اند. این صداها، یادآور دردهای بی پایانی است که بر ساکنان نگون بخت جزیره رفته است.
- احساس لمس شدن و فشار: برخی از معدود افرادی که شهامت ورود به جزیره را داشته اند، از احساس لمس شدن، هل داده شدن، یا حتی احساس خفگی توسط نیروهای نامرئی سخن گفته اند. این تجربیات، به ارواح خشن و رنج کشیده ای نسبت داده می شود که از حضور افراد زنده در قلمرو خود ناخشنودند.
- زخمی شدن مرموز: داستان یک خانواده که برای تفریح به جزیره رفته بودند و شبانه با عجله آنجا را ترک کردند، بسیار معروف است. گفته می شود دختر این خانواده به طور مرموزی از چندین ناحیه صورت زخمی شد و نیاز به بخیه پیدا کرد، بدون آنکه دلیل مشخصی برای این جراحات وجود داشته باشد.
- هشدارهای فراطبیعی: روایت می شود که یک ماهیگیر محلی که به طور اتفاقی وارد آب های اطراف جزیره شده بود، صدای واضحی شنید که به او هشدار می داد فوراً آنجا را ترک کند و هرگز بازنگردد.
- یافتن اجزای بدن انسان: یکی از ترسناک ترین داستان ها، مربوط به ماهیگیری است که در تور خود، به جای ماهی، اجزای بدن انسان را پیدا کرد. این واقعه، یادآور گورهای جمعی و دفن های نامناسبی است که در دوران طاعون رخ داده بود.
تمایز بین واقعیت و افسانه
لازم به ذکر است که بسیاری از این داستان ها در حد روایت های شفاهی و افسانه ای باقی مانده اند و شواهد علمی یا مستندی برای اثبات آنها وجود ندارد. با این حال، اهمیت این روایت ها در این است که به شهرت و ترسناکی جزیره پوگلیا افزوده و آن را به یک پدیده فرهنگی تبدیل کرده اند. در حقیقت، مرز بین واقعیت های تاریخی تلخ و افسانه های فراطبیعی در مورد پوگلیا، چنان محو شده که این دو به طور جدایی ناپذیری به هم گره خورده اند. این ترکیب از حقایق هولناک و داستان های وهم آور است که پوگلیا را به یکی از جذاب ترین و در عین حال ترسناک ترین مقاصد برای کسانی که به دنبال تجربه های ماوراءالطبیعه هستند، تبدیل کرده است.
شهرت جزیره پوگلیا به عنوان جزیره ارواح از ترکیب بی نظیری از واقعیت های تلخ تاریخی و افسانه های ماوراءالطبیعه نشأت می گیرد که هر دو به یک اندازه در ایجاد هاله ترس و رمزآلودگی پیرامون آن نقش دارند.
وضعیت کنونی و آینده نامعلوم جزیره
جزیره پوگلیا امروزه همانند گذشته ای دور، متروکه و خاموش باقی مانده است، اما سرنوشت آن همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد. تلاش هایی برای تغییر وضعیت آن صورت گرفته، اما هیچ کدام به نتیجه نرسیده اند.
در سال ۲۰۱۴، دولت ایتالیا که مالک این جزیره است، تصمیم گرفت پوگلیا را به مزایده بگذارد. هدف از این اقدام، واگذاری جزیره به بخش خصوصی به منظور بازسازی و استفاده مجدد از آن بود. ایده هایی نظیر تبدیل تیمارستان سابق به یک هتل لوکس یا مرکز گردشگری مطرح شد، با این امید که بتوان از پتانسیل گردشگری (حتی گردشگری تاریک) این مکان بهره برداری کرد و درآمدی برای دولت کسب نمود. اما این مزایده با موفقیت همراه نبود. پیشنهادهایی که برای خرید جزیره ارائه شد، یا بسیار پایین تر از انتظارات دولت بود (پایین ترین پیشنهاد حدود ۷۰۴ هزار دلار)، یا به دلایل نامعلومی توسط خریداران جدی دنبال نشد. بسیاری بر این باورند که شهرت شوم و ترسناک جزیره، به اضافه هزینه های بالای بازسازی و ریسک های ناشی از آن، عامل اصلی عدم استقبال سرمایه گذاران بوده است. هیچ کس حاضر نبود مسئولیت مکانی با چنین گذشته سنگین و تاریکی را بر عهده بگیرد.
در نتیجه، جزیره پوگلیا همچنان به عنوان یک ملک دولتی باقی مانده و ورود به آن کماکان ممنوع است. ساختمان های فرسوده و طبیعت وحشی بر جزیره حاکم است و هر سال که می گذرد، آن را بیشتر به سمت ویرانی کامل پیش می برد. سیمای کنونی آن، نمادی است از ناتوانی بشر در رام کردن گذشته های تاریک و شاید نشانه ای از احترام ناخواسته به ارواح سرگردان و خاطرات دردناکی که در آن محبوس شده اند.
آینده جزیره پوگلیا در هاله ای از ابهام قرار دارد. آیا روزی دوباره آباد خواهد شد و به مکانی برای زندگی یا فعالیت های توریستی تبدیل خواهد گشت؟ یا برای همیشه یک جزیره ارواح باقی خواهد ماند؛ مکانی که تاریخ و افسانه در آن به هم آمیخته اند و به عنوان یک یادبود خاموش از فجایع انسانی در طول تاریخ، در تالاب ونیز خودنمایی خواهد کرد؟ آنچه مسلم است، پوگلیا تا ابد در ذهن ها به عنوان یک معمای هولناک و یکی از مرموزترین نقاط روی زمین حک خواهد شد.
نتیجه گیری
جزیره پوگلیا ایتالیا، فراتر از یک خشکی کوچک در تالاب ونیز، نمادی قدرتمند از فصول تاریک تاریخ بشریت است. این جزیره، با تاریخچه ای دردناک که از قرنطینه های مرگبار طاعون در قرون وسطی آغاز شده و تا آزمایش های غیرانسانی در تیمارستان قرن بیستم ادامه یافته، رنج و بی عدالتی را به اشکال وحشتناکی تجربه کرده است. هر وجب از خاک آن، گویی داستانی از درد، بیماری و مرگ را در خود نهفته دارد.
پوگلیا یادآور این حقیقت تلخ است که چگونه ترس و نادانی می تواند منجر به اعمال غیرانسانی شود. شهرت مرموز آن به عنوان جزیره ارواح، که ترکیبی از واقعیت های تاریخی و افسانه های محلی است، حس کنجکاوی و ترس را در دل هر شنونده ای برمی انگیزد. این مکان، با سکوت سنگین و ساختمان های ویرانش، به عنوان یک یادبود خاموش و هولناک از قربانیان بی شماری که در آن جان باختند، در تالاب ونیز خودنمایی می کند. پوگلیا، مکانی است که ما را به تفکر وامی دارد؛ آیا واقعاً ارواح بی قرار هزاران نفر در آنجا سرگردان هستند و فریادهایشان برای همیشه در میان باد و امواج جزیره طنین انداز خواهد شد؟