تحلیل و تفسیر: چگونه گور بهرام گرفت؟ (بخش ۱۲ شاهنامه)

کنکور

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت دوازدهم

رباعی مشهور «آن قصر که جمشید در او جام گرفت» با مصرع پرسش گونه و عمیق خود، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟، یکی از نمادهای پرقدرت ناپایداری دنیا و حتمیت مرگ در ادبیات فارسی است. این مصرع به سرنوشت بهرام گور، پادشاه ساسانی اشاره دارد که تمامی عمر خود را به شکار گور (حیوان) گذراند، اما سرانجام خود به گور (قبر) گرفتار شد و این اوج تضاد و کنایه از سرنوشت محتوم انسان هاست. این شعر با بهره گیری از آرایه ادبی برجسته ای چون جناس تام، درسی عمیق درباره بی اعتباری قدرت و ثروت و گریزناپذیری اجل به ما می دهد و به همین دلیل، تحلیل دقیق آن در متون درسی ادبیات فارسی، به ویژه برای دانش آموزان سال دوازدهم رشته ادبیات و علوم انسانی، از اهمیت بالایی برخوردار است.

این رباعی، نه تنها از نظر ساختار ادبی و آرایه ها، بلکه از منظر فلسفی و تاریخی نیز لایه های عمیقی را در خود جای داده است که آن را به یکی از پرجاذبه ترین و در عین حال پرچالش ترین اشعار برای تفسیر و تحلیل تبدیل می کند. اهمیت این رباعی از دیرباز مورد توجه پژوهشگران، ادیبان و علاقه مندان به ادبیات فارسی بوده و با وجود انتساب متداول آن به حکیم عمر خیام نیشابوری، همواره بحث هایی پیرامون اصالت انتساب آن به وی مطرح شده است. ابهامات لغوی، به ویژه پیرامون کلمه «گور»، و بحث های دستوری نیز به پیچیدگی های تفسیری این اثر افزوده است. هدف این مقاله، ارائه یک تحلیل جامع و موشکافانه از تمامی ابعاد این رباعی، از جمله بررسی انتساب، تحلیل واژگان، تشریح آرایه های ادبی و تبیین پیام های فلسفی آن است تا مخاطبان، به ویژه دانش آموزان سال دوازدهم، درکی عمیق و مستدل از این اثر ماندگار به دست آورند.

متن کامل رباعی و تحلیل انتساب آن

رباعی مورد بحث که قلب این تحلیل را تشکیل می دهد، به شکل زیر است:

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟

این رباعی، با وجود شهرت فراوان و جایگاه ویژه اش در ادبیات فارسی و متون درسی، همواره محل بحث و اختلاف نظرهایی پیرامون انتساب قطعی آن به حکیم عمر خیام نیشابوری بوده است. دیدگاه غالب در فرهنگ عمومی و کتاب های درسی، این رباعی را از آثار خیام می داند. این انتساب عمدتاً به دلیل همخوانی پیام های شعر با اندیشه های محوری منسوب به خیام، از جمله تأکید بر ناپایداری دنیا و حتمیت مرگ، صورت گرفته است. با این حال، پژوهشگران و منتقدان ادبی، از جمله صادق هدایت در کتاب «ترانه های خیام» و استاد شفیعی کدکنی، در اصالت خیامی بودن بسیاری از رباعیات مشهور، از جمله همین رباعی، تردید کرده اند.

برخی از دلایل این تردیدها عبارت اند از:

  • عدم وجود در نسخ کهن: بسیاری از رباعیاتی که امروزه به خیام نسبت داده می شوند، در کهن ترین و معتبرترین نسخه های رباعیات خیام (مانند نسخه های متعلق به قرن هفتم هجری) یافت نمی شوند. این امر نشان می دهد که بسیاری از اشعار، بعدها به دلایل مختلف به خیام منتسب شده اند.
  • معرفی سدیدالدین اعور کرماج: برخی پژوهشگران، از جمله فرزاد ضیائی حبیب آبادی، سدیدالدین اعور کرماج، شاعر و نویسنده قرن هفتم هجری قمری را به عنوان یکی از مدعیان احتمالی سرایش این رباعی معرفی کرده اند. سدیدالدین در یکی از مقامات خود این رباعی را آورده و با توجه به اینکه مقامه نویسان فارسی اغلب اشعار خود را در مقاماتشان می آوردند، این احتمال قوت می گیرد.
  • ایرادات دستوری احتمالی: برخی منتقدان، به عباراتی مانند «می گرفتی» در مصراع «بهرام که گور می گرفتی همه عمر» اشاره می کنند و آن را از نظر دستوری، که در ادبیات کهن کمتر رایج بوده، محل اشکال می دانند. در زبان فارسی کهن، فعل ماضی استمراری اغلب به شکل «گرفتی» (به معنای می گرفت) یا «همی گرفت» به کار می رفته است، نه ترکیب «می گرفتی». این نقد، هرچند جزئی به نظر می رسد، اما از سوی برخی، نشانه ای بر عدم انتساب به شاعران طراز اول و دارای سبک فاخر تلقی می شود.

با وجود تمامی این بحث ها، نکته حائز اهمیت این است که پیام و محتوای عمیق این شعر، فارغ از نام سراینده آن، همچنان ارزشمند و تأثیرگذار است. این رباعی، چه از خیام باشد و چه از شاعری دیگر، آینه ای تمام نما از تفکر حکمت آمیز و نگاه واقع بینانه به هستی و ناپایداری آن در فرهنگ و ادبیات ایران است.

رمزگشایی از بیت نخست: کاخ جمشید و پیام زوال

بیت نخست این رباعی با تلمیحی به اساطیر و تاریخ کهن ایران، پایه های معنایی شعر را بنا می نهد و خواننده را به سفری در زمان می برد تا عظمت گذشته را در کنار زوال حال نظاره کند. این بیت، تصویری گویا از بی ثباتی و ناپایداری دنیا ارائه می دهد.

تلمیح به جمشید و جام جم

مصراع اول، «آن قصر که جمشید در او جام گرفت»، اشاره مستقیم به جمشید، پادشاه اسطوره ای و پرآوازه ایران باستان دارد که نماد عظمت، قدرت، شکوه و دانش در فرهنگ ایرانی است. جمشید در شاهنامه فردوسی، پادشاهی است که بسیاری از نوآوری ها و پیشرفت های تمدنی، از جمله ساختن ابزارهای مختلف، آموختن فنون به مردم، تقسیم بندی اقشار اجتماعی و بنا نهادن تخت جمشید، به او نسبت داده می شود. «جام جم» یا «جام جهان نما» نیز نماد دانش و بینش فراگیر اوست که گفته می شود با آن می توانست بر جهان و امور آن آگاهی یابد و از هفت اقلیم خبر بگیرد. از این رو، عبارت «در او جام گرفت» را می توان به دو شیوه تفسیر کرد:

  1. نوشیدن شراب: برخی معتقدند منظور از «جام گرفت»، نوشیدن شراب در کاخ های مجلل بوده که نمادی از خوش گذرانی و غرق شدن در لذات دنیوی است.
  2. جام جهان نما: دیدگاه غالب تر، «جام گرفت» را به معنای استفاده از جام جهان نما می داند که نماد حکمت، آگاهی و تسلط بر جهان است. این تفسیر، معنای بیت را عمیق تر کرده و عظمت و اقتدار جمشید را به اوج می رساند.

قصر جمشید نیز بی شک تلمیحی به تخت جمشید یا پرسپولیس است که با ستون های برافراشته و شکوه بی نظیرش، نمادی از قدرت و ماندگاری پادشاهان ایران زمین بود. این اشاره، زمینه ای برای تضاد معنایی در مصراع بعدی فراهم می آورد.

تصویرسازی از ویرانی: آهو و روباه در قصر

مصراع دوم، «آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت»، به وضوح پیام زوال و ویرانی را مخابره می کند. قصری که روزگاری محل حضور پادشاهی مقتدر چون جمشید بود و آوازه شکوهش در جهان پیچیده بود، اکنون چنان متروک و ویران شده که حیوانات وحشی در آن پناه گرفته و زندگی می کنند. این تصویر، اوج بی اعتباری قدرت های مادی و بازگشت همه چیز به دامن طبیعت را نشان می دهد.

  • آهو بچه کرد: آهو، نمادی از حیوانی بی باک و رمنده است که از انسان دوری می جوید. بچه کردن آهو در قصر متروک، نشان دهنده آن است که این مکان دیگر مسکونی نیست و حیوانات می توانند با امنیت کامل در آن زندگی و تولیدمثل کنند. این تصویر، نهایت ویرانی و خالی شدن قصر از شکوه انسانی را به نمایش می گذارد.
  • روبَه آرام گرفت: روباه، حیوانی حیله گر و پنهان کار است که در ویرانه ها و مکان های متروک به دنبال پناهگاه می گردد. «آرام گرفت» به معنای سکونت گزیدن و احساس امنیت کردن است. این تصویر نیز بر متروکگی و انزوای قصر تأکید می کند، جایی که دیگر اثری از نگهبانان و درباریان جمشید نیست و حیوانات وحشی در آن جای گرفته اند.

برخی نسخه های قدیمی تر، به جای «روبه»، کلمه «شیر» را آورده اند («شیر آرام گرفت»). این تفاوت، گرچه در معنای کلی زوال تغییری ایجاد نمی کند، اما می تواند در تصویرسازی تفاوت هایی داشته باشد. با این حال، نسخه رایج و مورد قبول در متون درسی، همان «روبه» است. پیام نهفته در این بیت، فراتر از یک توصیف ساده است. این شعر به بی ثباتی دنیا، بی اعتباری تمامی قدرت ها و ثروت های مادی و حتمیت بازگشت همه چیز به طبیعت اشاره دارد. این قصر، اکنون گواهی است بر این حقیقت تلخ که هیچ چیز در این جهان پایدار نیست.

واکاوی بیت دوم: بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟

بیت دوم، اوج دراماتیک و فلسفی رباعی است و با تلمیح به سرنوشت پادشاهی دیگر و بهره گیری از آرایه جناس تام، پیام اصلی شعر را با قدرت تمام منتقل می کند. این بخش، قلب تحلیل «دیدی که چگونه گور بهرام گرفت دوازدهم» را تشکیل می دهد.

تلمیح به بهرام گور: شکارچی یا شکارشده؟

مصراع اول بیت دوم، «بهرام که گور می گرفتی همه عمر»، تلمیحی است به بهرام پنجم ساسانی، ملقب به بهرام گور. او یکی از پادشاهان قدرتمند و نام آور ساسانی بود که در تاریخ و ادبیات فارسی، به دلیل علاقه شدیدش به شکار، به ویژه شکار گورخر، شهرت فراوان دارد. واژه «گور» در اینجا به معنی حیوان گورخر یا گراز است. تلمیح به بهرام گور، بلافاصله تصویر یک پادشاه مقتدر، جنگجو و عاشق شکار را در ذهن تداعی می کند که زندگی اش سراسر شور و هیجان و چیرگی بر طبیعت بوده است.

عبارت «گور می گرفتی همه عمر» نشان می دهد که تمام زندگی و همت بهرام صرف شکار و خوش گذرانی شده است. درباره ساختار دستوری «می گرفتی» همان طور که پیش تر اشاره شد، برخی منتقدان بر این باورند که این ترکیب برای ماضی استمراری در ادبیات کهن کمتر رایج بوده و معمولاً از «گرفتی» یا «همی گرفت» استفاده می شده است. اما این نکته، از ارزش معنایی و پیام عمیق شعر نمی کاهد و تأکید بر استمرار عمل شکار در تمام طول عمر بهرام گور را نشان می دهد.

تحلیل کلمه «گور»: جناس تام و لایه های معنایی

اوج هنری و فلسفی این رباعی در مصراع دوم، «دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟»، و به ویژه در آرایه جناس تام کلمه «گور» نهفته است. جناس تام زمانی اتفاق می افتد که دو واژه با املای یکسان و تلفظ مشابه، دارای معانی کاملاً متفاوتی باشند. در این مصراع، کلمه «گور» دو بار با دو معنای کاملاً متفاوت به کار رفته است:

  1. گور اول (در مصراع قبل): به معنی حیوان (گورخر یا گراز) که بهرام در طول عمر خود به شکار آن مشغول بود.
  2. گور دوم (در این مصراع): به معنی قبر، گورستان و در نهایت، مرگ.

بحث پیرامون اینکه «گور» اول دقیقاً به چه حیوانی اشاره دارد، نیز در محافل ادبی مطرح است:

  • گورخر: دیدگاه غالب و رایج، به دلیل شهرت بهرام به شکار گورخر و وجود گورخرهای ایرانی در فلات ایران، «گور» را به معنی گورخر می داند. این معنی، در متون ادبی فارسی نیز بسیار رایج است.
  • گراز: برخی محققان با استناد به نقوش طاق بستان که بهرام را در حال شکار گراز نشان می دهد و همچنین برخی روایات در شاهنامه (مانند داستان بیژن و گرازها)، و نیز با اشاره به اینکه شکار گراز در ایران باستان و آیین مهر مرسوم بوده است، معتقدند که «گور» در اصل به معنی گراز بوده و بعدها به دلایل مختلف، از جمله آنچه «اسلامیزه کردن» مفاهیم نامیده می شود، به گورخر تغییر یافته است. آنها همچنین به روایاتی اشاره می کنند که گراز را حیوانی مهاجم و با حملات کشنده توصیف می کنند که می تواند به مرگ شکارچی منجر شود.

با وجود این بحث ها، در ادبیات معاصر و متون درسی، تفسیر «گورخر» برای «گور» اول رایج تر و پذیرفته شده تر است، اگرچه اشارات تاریخی و هنری به شکار گراز توسط ساسانیان قابل انکار نیست. نکته مهم، تضاد معانی است که توسط جناس تام ایجاد می شود.

داستان مرگ بهرام گور: سرنوشت بهرام گور، خود دستمایه روایات و افسانه های گوناگونی است که عموماً به شیوه ای غیرطبیعی و اغلب در حین شکار به پایان می رسد. مشهورترین روایت، اشاره دارد به اینکه بهرام در حین تعقیب گورخر در منطقه ای باتلاقی (مانند کفه ابرکوه یزد یا مناطق جرقویه اصفهان)، ناگهان در باتلاق فرو رفت و هیچ گاه جسدش پیدا نشد. روایات دیگری نیز از گم شدن او در غار یا مرداب در هنگام شکار سخن می گویند. این روایات، به طرز شگفت انگیزی با پیام شعر همخوانی دارند.

پیام فلسفی این بیت، اوج رباعی است: کسی که تمام عمرش را به گرفتن و شکار کردن «گور» (حیوان) گذراند، در نهایت خود به «گور» (قبر و مرگ) گرفتار شد. این تناقض تلخ، قدرت مطلق مرگ و زوال را به تصویر می کشد که حتی قدرتمندترین پادشاهان و شکارچیان ماهر را نیز در خود فرو می بلعد. این شعر به وضوح نشان می دهد که تمامی تلاش های دنیوی و قدرت های مادی، در برابر حتمیت مرگ بی حاصل و بی اعتبارند. سؤال استفهامی «دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟» یک استفهام انکاری است که قصد دارد بدیهیات مرگ و ناپایداری را به خواننده یادآوری کند و او را به تفکر و عبرت گیری وا دارد.

آرایه های ادبی و پیام های فلسفی کلی رباعی

این رباعی با ساختار ساده اما عمیق خود، مجموعه ای از آرایه های ادبی و پیام های فلسفی را در بر می گیرد که آن را به اثری برجسته و ماندگار در ادبیات فارسی تبدیل کرده است. درک این آرایه ها و پیام ها برای تحلیل جامع شعر ضروری است، به ویژه برای دانش آموزان دوازدهم که در حال فراگیری عمیق تر فنون ادبی هستند.

برجسته ترین آرایه های ادبی

در این رباعی، چندین آرایه ادبی به کار رفته است که هر یک به غنای معنایی و زیبایی هنری شعر می افزایند:

  • تلمیح: اشاره ای هنرمندانه به داستان ها، اساطیر، آیات قرآن، احادیث، وقایع تاریخی یا شخصیت های معروف است. در این رباعی:
    • تلمیح به جمشید و جام جم: یادآور شکوه اساطیری ایران و قدرت پادشاهی چون جمشید.
    • تلمیح به بهرام گور: اشاره به پادشاه ساسانی و شهرت او در شکار.

    این تلمیحات، بدون نیاز به توضیح مفصل، بخش عظیمی از پیش زمینه ی فرهنگی و تاریخی را به ذهن خواننده متبادر می کنند.

  • جناس تام: همان طور که پیش تر توضیح داده شد، برجسته ترین آرایه این رباعی، جناس تام در کلمه «گور» است. «گور» اول به معنی حیوان گورخر (یا گراز) و «گور» دوم به معنی قبر و مرگ است. این جناس، تضادی عمیق و طنزآمیز را بین عمل بهرام (شکار حیوان) و سرنوشت او (شکار شدن توسط مرگ) ایجاد می کند.
  • استفهام انکاری: در مصراع «دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟»، شاعر در ظاهر سؤال می کند، اما در واقع می خواهد یک حقیقت بدیهی را تأکید کند و خواننده را به عبرت گیری وا دارد. این سؤال، پاسخی روشن و از پیش معلوم دارد و آن، حتمیت مرگ است.
  • تشبیه: دنیا به قصری تشبیه شده که محل اقامت موقت است و همه چیز در آن به سوی زوال می رود. زندگی بهرام به شکار تشبیه شده که در نهایت به شکار شدن او می انجامد.
  • تقابل و تضاد: این رباعی سرشار از تضادهای معنایی است:
    • شکوه گذشته (قصر جمشید) در برابر زوال حال (لانه حیوانات).
    • قدرت و زندگی (جمشید و بهرام) در برابر ضعف و مرگ (آهو، روباه، گور).
    • شکارچی (بهرام) در برابر شکار شده (خود بهرام).

    این تقابل ها، پیام ناپایداری و فنا را با قدرت بیشتری بیان می کنند.

حکمت خیامی و فلسفه ناپایداری

پیام های فلسفی و حکمت آمیز این رباعی، با اندیشه های منسوب به حکیم عمر خیام نیشابوری همخوانی عمیقی دارد و به همین دلیل است که حتی در صورت تردید در انتساب، آن را اثری با حال و هوای خیامی می دانند. از مهمترین این پیام ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ناپایداری و بی اعتباری دنیا: محور اصلی این رباعی، تأکید بر موقتی بودن و بی ارزشی مقام، قدرت، ثروت و تمامی مظاهر دنیوی است. قصر جمشید با آن همه عظمت، و زندگی بهرام با آن همه دلاوری، همگی به نیستی و فراموشی کشیده می شوند. این پیام، خواننده را به عدم دلبستگی به امور فانی و گذرا دعوت می کند.

«این کهنه رباط را که عالم نام است، بزمی است که وامانده ی صد جمشید است»

این نقل قول، در بسیاری از رباعیات خیام یا منسوب به او، به زیبایی هر چه تمام تر تکرار شده است. رباعی ما نیز با تصویری قوی، همین حقیقت را بیان می کند.

فراگیر بودن و حتمیت مرگ: مرگ، حقیقتی است که تمامی موجودات، فارغ از جایگاه، قدرت و ثروتشان، با آن مواجه می شوند. بهرام گور که «همه عمر» به شکار مشغول بود، نتوانست از چنگال مرگ بگریزد. این مفهوم، به انسان یادآوری می کند که زندگی فانی است و باید از لحظات آن به بهترین شکل استفاده کرد و برای پایان راه آماده بود.

دعوت به عبرت گیری از سرنوشت گذشتگان: با اشاره به سرنوشت دو پادشاه قدرتمند، جمشید و بهرام، شاعر خواننده را به تفکر و عبرت گیری از تاریخ فرا می خواند. اگر آن همه عظمت و قدرت پایدار نماند، پس تعلق خاطر به دنیای مادی، توهمی بیش نیست.

اهمیت شناخت حقیقت وجودی و آمادگی برای مرگ: اندیشه خیامی، با وجود نگاه واقع بینانه اش به فنا و نیستی، گاهی اوقات به نوعی زندگی گرایی و استفاده از لحظه حال (دم غنیمت شمردن) نیز دعوت می کند، اما این «دم غنیمت شمردن» نه از سر غفلت، بلکه از سر آگاهی به ناپایداری است. درک این رباعی به مخاطب، به ویژه نسل جوان، کمک می کند تا به درکی عمیق تر از ماهیت زندگی و مرگ دست یابد و با نگاهی واقع بینانه به هستی، تصمیمات آگاهانه تری در زندگی خود بگیرد.

نتیجه گیری

رباعی «آن قصر که جمشید در او جام گرفت / آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت / بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟» به عنوان یکی از ماندگارترین و تأثیرگذارترین اشعار در گنجینه ادبیات فارسی، آینه ای تمام نما از اندیشه های عمیق درباره ناپایداری دنیا و حتمیت مرگ است. این شعر، فارغ از مباحث پیچیده پیرامون انتساب قطعی آن به حکیم عمر خیام نیشابوری، به دلیل بهره گیری ماهرانه از آرایه های ادبی غنی همچون تلمیح به شخصیت های اسطوره ای و تاریخی (جمشید و بهرام گور)، جناس تام در کلمه «گور» و استفهام انکاری، توانسته است پیامی جهان شمول و عمیق را با ایجازی بی بدیل منتقل کند.

تحلیل این رباعی نشان می دهد که چگونه قدرت و شکوه پادشاهانی چون جمشید و بهرام، در برابر گذر زمان و سرنوشت محتوم، بی اعتبار می گردد. قصرهای پرابهت، به لانه ی حیوانات وحشی تبدیل می شوند و شکارچیان قدرتمند، خود به شکار مرگ تبدیل می گردند. «دیدی که چگونه گور بهرام گرفت دوازدهم» نه تنها یک پرسش بلاغی، بلکه دعوت نامه ای است به تفکر و تدبر در ماهیت وجود و گریزناپذیری فنا. این دعوت، به ویژه برای دانش آموزان سال دوازدهم رشته ادبیات، فرصتی مغتنم برای تعمق در لایه های پنهان زبان و اندیشه فارسی و درک عمیق تر مفاهیم فلسفی و حکمت آمیز است.

در نهایت، این رباعی به ما می آموزد که دلبستگی به مادیات و جستجوی قدرت دنیوی، سرانجامی جز نیستی ندارد. پیام نهایی شعر، دعوت به عبرت گیری از سرنوشت گذشتگان و تأمل در حقیقت زندگی است تا انسان با شناخت صحیح از جایگاه خود در هستی، مسیر معنادارتر و آگاهانه تری را در پیش گیرد.