کارتخوان

  • عمومیDo not destroy the brain of the card reader

    مغز کارتخوان را خراب نکنید

    مطب شلوغ است، بیشتر کسانی که اینجا آمده‌اند مشکل قلبی دارند. منشی هر بیماری که نوبتش می‌شود صدا می‌زند پول ویزیت را می‌گیرد و راهنمایی‌اش می‌کند به داخل. آنهایی که پول نقد همراه ندارند باید بروند بیرون ساختمان و چند صدمتر بالاتر از دستگاه خودپرداز پول بگیرند. نوبت به پیرمردی می‌رسد که توان ایستادن روی پایش را ندارد. پسر جوانش دستش را گرفته تا ببرد داخل اتاق دکتر. خانم منشی می‌گوید لطفاً 60 هزار تومان هزینه ویزیت را پرداخت کنید. همراه بیمار کارت بانکی‌اش را روی پیشخوان می‌گذارد. منشی سگرمه‌هایش را توی هم می‌کند و می‌گوید: «دستگاه پزمان خراب است، نوشتیم و زدیم روی دیوار.» مرد جوان که گویی منتظر بوده عصبانیتش را روی کسی خالی کند شروع می‌کند به غرغر کردن:«یعنی چی خانم کارتخوان نداریم؟ مگه اینجا روستاست که می‌گین دستگاه نداریم. من که نمی‌تونم پدرمو ول کنم برم بیرون از بانک پول بگیرم. شما وظیفه دارین برای مطب‌تون دستگاه تهیه کنید.» برخی از بیماران که روی صندلی‌های انتظار تکیه زده‌اند چشم دوخته‌اند به دیالوگ‌های خانم منشی و مرد جوان. زن میانسالی که کنارم نشسته شروع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند به تجزیه و تحلیل و فرضیاتش را از نبود دستگاه کارتخوان به خوردم می‌دهد: «اینا از قصد کارتخوان توی مطبشون نمی‌گذارن، می‌دونی …